عاشقانههای چوپان، قسمت پایانی
اولین نشانههای طوفانی که پسفردا خواهد آمد.
اولین ابرها، هنوز سفید و علاف، پایینهای آسمان آویزاناند...
خُب پسفردا طوفانی خواهد بود؟
مطمئن هستم اما اطمینان من یک دروغ است.
اطمینان به معنای دیدن نیست.
پسفردا وجود ندارد.
فقط همینها هست:
آسمان آبی با کمی مه و ابرهای سفید در سطح افق،
با لکههای زیر ابرها، انگار به سیاهی بگرایند.
امروز همین شکلی است
و چون تا الان امروز همه چیز است، اینها همهی چیزهایند.
شاید پسفردا مرده باشم – کی میداند؟
که یعنی طوفان پسفردا
چیزی متفاوت خواهد بود
بعد از مرگ من.
میدانم که طوفان در چشمهایم نخواهد بارید
اما اگر دیگر در این دنیا نباشم، دنیا متفاوت میشود –
با یک آدم کمتر –
و طوفان، بر جهانی متفاوت میبارد و همان طوفان نخواهد بود.
در هر حال، طوفانی که ببارد، همان طوفانی است که
خواهد بارید.
10 جولایی 1930
سید مصطفی رضیئی (سودارو) هستم. لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه غیرانتفاعی خیام، متولد بیست فروردین 1363 در مشهد و ساکن کشور کانادا. اولین قرارداد کتابام را در سال 1385 با نشر «کاروان» بستم، کتاب شفاهی توقیف شد. کتابهای دیگرم را بتدریج نشرهای «افراز»، «ویدا»، «کتابسرای تندیس»، «پریان»، «مروارید» و «هزارهی سوم اندیشه» به بازار میفرستند. نوشتههایم در روزنامهها و مجلههای مختلفی از جمله «تهران امروز»، «کارگزاران»، «اعتماد»، «اعتماد ملی»، «فرهیختگان»، «آسمان»، «تجربه»، «مهرنامه»، «همشهری داستان»، «همشهری اقتصاد» و «گیلان امروز» منتشر شدهاند. یک سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جشن کتاب»، متعلق به انتشارات کاروان بودم ونزدیک به چهار سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جن و پری» بودم و مدتی هم در وبسایتهای «مزدیسا»، «مرور» و «مد و مه» مینوشتم. دارم سعی میکنم که زندگیام را مرتبط با کتاب نگه دارم. در مطبوعات صرفا در مورد کتاب و ادبیات مینویسم و بیشتر وقتام به نوشتن مرور کتاب میگذرد. وبلاگنویسی را در سال 2004 در بلاگاسپات با نام «سودارو» شروع کردم که بعد از سه سال و نوشتن هشتصد پست وبلاگ، فیلتر شدم. بعد به حسین جاوید در «کتابلاگ» ملحق شدم و صفحهیی در آن وبسایت داشتم که بعد از حدود دو سال و نوشتن نزدیک به یکصد و هفتاد پست، آنجا هم فیلتر شد. بعد به بلاگفا پناهنده شدم تا گذر روزگار چه در چنتهی خود داشته باشد. مرسی که به اینجا سر میزنید.