۶۵ میلیون دلار برای یک کتاب و بازاری ۸۰ میلیون نفری

 

همین یادداشت را در شماره نوروزی وب‌سایت مرور بخوانید

 

همین چند روز پیش بود که میشل و باراک اوباما، امتیاز دو کتاب تازه‌شان را به مزایده گذاشتند و درنهایت موسسه انتشاراتی پنگوئن رندم‌هاوس، ۶۵ میلیون دلار داد و امتیاز این دو اثر را صاحب شد.

بعد از آن به این فکر می‌کنم چطور دو کتابی که هنوز در حد ایده هستند و نوشته هم نشده‌اند، می‌توانند به بهایی چند ده میلیون دلاری فروخته بشوند.

برای اینکه بفهمم چرا چنین امری در امریکای شمالی ممکن است، ولی در ایران (البته اگر صحبت حمایت‌های دولتی نباشد،) مولف نمی‌تواند ایده کتابی را به مزایده بگذارد و رقمی چند ده میلیون تومانی دریافت کند، نظام نشر و عرضه کتاب دو کشور – یعنی ایران و خانه‌ام کانادا و همچنین همسایه جنوبی امریکا را – در ذهنم مقایسه کردم.

درنهایت به یک جواب ساده رسیدم: اینجا می‌شود از نوشتن پول درآورد و استثنایی خیلی هم پول درآورد، چون نویسنده و ناشر و کتابفروش، دروغ نمی‌گویند، سعی هم نمی‌کنند سر همدگیر را کلاه بگذارند.

بگذارید در این مورد توضیح بدهم و همچنین خواهش کنم که سال جاری که تمام شد، نوروزی که سر رسید، بر سر سفره سال نو، از خودمان بخواهیم دیگر بر سر کتاب و نوشتن دروغ نگوییم.

یعنی اجازه بدهیم سال تازه، با شفافیت و رو راستی شروع بشود و بدین شکل دنیای خودمان و بازار کتاب‌مان را متحول کنیم.

 

شفافیت برای همه

این هفته از کتابخانه محله نسخه‌ای از یک اثر تازه منتشر شده را خریدم. کتابی که دو جوان کار کرده‌اند، یک روزنامه‌نگار و یک عکاس به پول دولت رفته‌اند به بازدید از دره رودخانه صلح در شمال بریتیش کلمبیا. دولت استانی بر این دره دارد فراتر از ۹ میلیارد دلار خرج می‌کند تا یک سد ساخته بشود.

ملت‌های بومی هم مخالف هستند. فعال‌های محیط‌زیست هم اعتراض دارند. این دو جوان رفته‌اند تا عکس بگیرند و آدم‌ها را ببینند و با آنها صحبت کنند و نتیجه کار را در کنار تحقیقی از گذشته و امروز این منطقه، در قالب یک کتاب انتقادی منتشر کرده‌اند.

کتاب را هم که باز بکنید، بعد از اطلاعات مرسوم نویسنده و ناشر و کپی‌رایت، حک شده که شورای هنر کانادا از بودجه سالیانه ۱۵۳ میلیون دلاری‌اش، بخشی را خلق عرضه این کتاب کرده است. همچنین در کنار آن، دولت کانادا از طریق بودجه کتاب کانادا و دولت استانی هم از طریق شورای هنر بریتیش کلمبیا و امتیازهای مالیاتی مربوط به انتشار کتاب، به آماده‌سازی و عرضه این کتاب کمک مالی کرده‌اند.

کتاب را که من بخوانم، در سیستم کتابخانه شهری ثبت می‌شود که یک مرتبه آدمی این کتاب را برده. آخر سال جمع می‌بندند چند نفر این کتاب را از کتابخانه‌های دولتی برده‌اند و برابر آن یک چک به نام مولف‌های اثر صادر می‌کنند و برایشان می‌فرستند.

چند هفته پیش با یکی از نویسنده‌های تهران صحبت می‌کردم و گفتم دلم می‌گیرد وقتی به کتابخانه محلی می‌روم. دلم می‌خواهد دوباره بچه باشم و وقت داشته باشم و کنجکاو خواندن همه‌چیز باشم و مشابه این کتابخانه کنار دستم باشد تا بروم و هرچقدر می‌خواهم در آن وقت بگذارنم.

بعد در بتوانم ۲۵ قلم کتاب، سی‌دی و دی‌وی‌دی حاوی فیلم و سریال و کتاب‌های صوتی را در ببرم و بین ۷ روز تا ۲۸ روز نگهدارم و تازه در کنار آن، آدم‌های درس‌خوانده متخصص در کتابخانه باشند که جواب یک هزار سوال مختلف ذهنی‌ام را بدهند و راهنمایی‌ام کنند به خواندن کتاب‌ها بهتر و مصرف آثار فرهنگی مناسب سن و روحیه‌ام.

بعد به دوستم گفتم تمامی این‌ها می‌توانست و می‌تواند در ایران ممکن باشد، فقط باید بخواهیم. یک راه خلق چنین نظامی از عرضه محصولات فرهنگی که برای مخاطب خرجی ندارد – کتابخانه‌های عمومی از مالیات‌های مردمی بودجه می‌گیرند و اشتراکی برایشان نبایستی پرداخت بشود، فقط اگر دیرتر اثری را برگردانی یا کتاب و دیگر محصولات را خراب کنی، بایستی خسارت بپردازی – هم شفافیت مالی است.

شفافیت مالی یعنی اگر من بخواهم در کانادا کتابی کار کنم، می‌‌توانم بروم و بدانم به کدام موسسه‌های دولتی و غیر دولتی می‌توان درخواست کمک کرد و آنها اگر ایده‌ام را تصویب کنند، پول می‌دهند که بنشینم و بر اساس یک زمان مشخص، ایده‌ام را پیاده کنم و درنهایت اثر عرضه بشود.

چقدر مگر کار سختی است که نظام دولتی کمک به تهیه و عرضه آثار فرهنگی شفافیت مالی داشته باشد؟ فکر نمی‌کنم به جز یک اراده و تصمیم جمعی، مانعی برای رسیدن به این شفافیت وجود داشته باشد.

 

ناشر خصوصی، دوست آدمی باشد

راستش را بگویم، دل خوشی از ناشرهای تهران ندارم. مکرر دیده‌ام دوستان ناشر، برای رسیدن به سودهای کوچک، واقعیت‌ها را بیان نمی‌کنند. یکی از این واقعیت‌ها، تیراژ کتاب‌هاست.

در این چند سالی که ایران نیستم، خبرهای بازار کتاب را از دور پی‌می‌گیرم و وقتی مریم مفتاحی سراغ انتشار مجموعه آثار جو جو مویز رفت، برایم تازگی داشت که از پرفروش‌ترین این مجموعه، یک مرتبه ده ترجمه دیگر منتشر نشد.

نمی‌فهمیدم چه شده تا وقتی مطالب یوسف علیخانی را در زمینه انتشار قاچاقی این کتاب‌ها و عرضه‌شان در کتابفروشی‌های رسمی خواندم.

یوسف علیخانی یکی از آدم‌هایی است که برای کتاب زحمت می‌کشد. چرا بایستی آثار نشرش قاچاقی منتشر و عرضه بشوند؟‌ یا اصلا چرا باید یک کتاب پرفروش یک مرتبه ده، پانزده یا بیست مرتبه، توسط دیگر نشرها باز ترجمه بشود؟

خیلی رک، تا چه زمانی قرار است ناشر در چشم مولف، موسسه‌ای باشد که قابلیت دروغ‌گویی را دارد و نمی‌شود به او اعتماد کرد که تیراژ واقعی را می‌گوید، قیمت واقعی را بر کتاب می‌گذارد، سهم درست را به مولف پرداخت می‌کند و هزار و یک سوال دیگری که جای بحث‌ خودشان را دارند.

دولت به جای خود، ناشرها هم بایستی جدی تلاش کنند تا مولف و مترجم بتوانند دوباره به آنها اعتماد کنند و بتوانند بدون دل‌نگرانی سر میز آماده‌سازی کتاب‌های بیشتر و بهتری بنشینند.

 

وقتی از همکارت هراسی به دل راه ندهی

سال گذشته، کتاب تازه آریانا هافینگتن را دستم گرفتم و با نشری در تهران صحبت کردم تا کتاب را کار کنیم. البته گفتم قراری نمی‌بندم تا ترجمه تمام شده باشد. نشر هم از همان ابتدای امر حرفشان این بود که باید سریع ترجمه تمام بشود تا دیگر نشرها و مترجم‌ها هنوز فرصت نکرده باشند کار کنند.

این رقابتی است که در نبود کپی‌رایت و همچنین در نبود شرایط حرفه‌ای کار در ایران رخ می‌دهد. درنهایت یک سوم کتاب را ترجمه کردم، ولی ادامه ندادم. از یک سو، تلاش‌هایم برای اینکه بتوانم با کارگزار کتاب صحبت کنم و کپی‌رایت اثر را بگیرم، به هیچ نتیجه‌ای نرسید. از سویی دیگر دوستی دیگر نوشت کتاب را کار می‌کند.

وقتی در فیس‌بوک دوست همکار این خبر را دیدم، برایشان نوشتم که اگر قطعا کتاب را تمام می‌کنند، ترجمه را کنار بگذارم. درنهایت هم ترجمه را کنار گذاشتم و دیگر بهش فکر هم نکردم.

ولی این سوال همیشه وجود دارد که چرا باید وقتی ترجمه اثری را شروع می‌کنی، دل‌نگران این باشی که دیگر همکارها هم سراغش رفته باشند.

این هراس از یک سو باعث عجله در کارها می‌شود و از سویی دیگر بانی این می‌شود که تا آخرین لحظه‌های انتشار، نتوانی به شکلی حرفه‌ای اثر را تبلیغ کنی.

مدت‌هاست دیگر کتاب تازه‌ای بدستم نگرفتم و برنامه‌ای هم دیگر برای ترجمه ندارم. ولی دلم می‌خواهد که اگر در آینده‌ای نزدیک خواستم کتابی کار کنم، لازم نباشد چیزی را پنهان نگه دارم و بقیه دروغ بگویم و یا از بقیه دروغ بشنوم.

واقعا کار سختی است که آدم با همکارهایش رو راست باشد؟

 

این یادداشت درنهایت چند دغدغه ذهنی‌ام شد تا اینکه یک تحلیل آماری یا علمی در زمینه کتاب باشد. یا بهتر بگویم، چند آرزو است که ای کاش در همین نوروز و ماه‌های پس از آن عملی بشود.

تا تمامی افراد حاضر در بازار کتاب، سودهای کوتاه‌مدت را رها کنند و به سودهای بلندمدت فکر کنند.

تا به بازار کتابی برای ۸۰ میلیون نفر فکر کنیم که تیراژهای نیم میلیونی کتاب در آن امکان‌پذیر است و یک مترجم و یک مولف هم می‌تواند راحت برای یک اثر، چند ده میلیون تومانی درآمد داشته باشد.

آیا چنین بازار کتابی را می‌خواهیم؟ اگر آره، خب، برایش تلاش کنیم.

کپی‌رایت: حق انکار شده نویسنده و مترجم فارسی‌زبان

 

همین مقاله را در وب‌سایت دوشنبه بخوانید

 

گفتاری در باب اهمیت پیوستن به کنوانسیون جهانی کپی‌رایت و تاثیرات مثبتش بر بازار کتاب ایران

 

در چرایی حق مولف

طرح مساله: دهه‌های متمادی است که ایران در بازار جهانی کتاب حضور ندارد ولی در نقش مصرف‌کننده‌ای غیر قانونی، گرچه عضو کنوانسیون کپی‌رایت نیست، اما در حوزه نشر به ترجمه آثار ادبی و غیر ادبی ملل دیگر دست می‌زند. از زاویه‌ای حقوقی، اعضای حوزه نشر ایران دزد دریایی (pirates) هستند، چرا که بدون پرداخت حق مولف اصلی یا بعضا مترجم، آثار دیگر زبان‌ها را به فارسی می‌آورند. متقابلاَ اگر آثار نویسندگان ایرانی نیز به زبان‌های دیگر ترجمه و به نویسنده پولی پرداخت نشود، آنها حق اعتراض نخواهند داشت. راه اصلی حل این معضل، همراهی مجلس و دولت ایران است تا با الحاق زبان فارسی به کپی‌رایت جهانی، حق نادیده انگاشته شده نویسنده و مترجم فارسی‌زبان را بالاخره به آنها بازگردانند.

اگرچه سازمان بین‌المللی مشخصی (مانند سازمان ملل متحد) در حوزه تولیدات خلاق مانند کتاب وجود ندارد و نیز قانونی جهان‌شمول برای حفظ حق مالکیت مادی و معنوی یک تولید فرهنگی برای خالق اثر نداریم، اما چند پیمان جهانی وجود دارند که کشورهای پیوسته به آنها موظف‌اند تا حقوق مادی و معنوی مرتبط به عرضه و کسب درآمد از یک تولید خلاقانه را رعایت کنند: یعنی همان‌ چیزی که به کپی‌رایت یا حق انتشار معروف است.

مهم‌ترین این پیمان‌ها، پیمان بوینس آیرس، پیمان برن و تفاهم‌نامه حق مالکیت تولیدات هوشمندانه با توجه به ابعاد تجاری (یا تی‌آر‌آی‌پی‌اس) هستند. قوانین مربوطه بین‌المللی تنها برای کشوری الزامی می‌شوند که پیمان را قبول، قوانینش را تصویب و رسماَ امضاء کرده باشد. متاسفانه تولیدات زبان فارسی ایران جزء هیچ کدام از این پیمان‌ها نیستند و وضعیت مشخصی در این حوزه ندارند و پیگیری وضعیت مالی و حقوقی ترجمه کتاب‌های فارسی هم ممکن نیست. متقابلاَ می‌توان هر اثری را هم به فارسی ترجمه و عرضه کرد، بدون اینکه نیازی به پاسخگویی به مولف و ناشر خارجی وجود داشته باشد.

کشور ایران در حالی جزو هیچ کدام از این پیمان‌ها نیست که کشورهایی با قوانین سخت‌گیرانه مانند عربستان سعودی یا کشورهای فقیر آفریقایی عضو این پیمان‌ها هستند و هزینه کپی‌رایت را به تمام و کمال هم برای کتاب و آثار فرهنگی، هم برای دیگر تولیدها مانند نرم‌افزارها، پرداخت می‌کنند.

این یادداشت می‌کوشد تا در قالب پرسش و پاسخ، توضیح ‌دهد که چرا حق انکار شده مولف غیر فارسی زبان، در حقیقت حق نادیده انگاشته شده نویسنده و مترجم فارسی‌زبان و در نتیجه به ضرر بازار کتاب ایران است؛ همچنین سعی در تبیین این مساله دارد که چرا پیوستن زبان فارسی به پیمان‌های مرتبط به کپی‌رایت، در خود بازار کتاب ایران مخالفانی دارد.

(پ.ن: این یادداشت با توجه به بیشتر از دوازده سال سابقه کار و فعالیتم در بازار کتاب ایران، چه در قالب مترجم، چه به شکل همکار و مشاور دفاتر نشر داخلی و خارجی، نوشته شده است. مشخصاَ من وکیل متخصص در قوانین حقوقی بین‌الملل نیستم و صرفاَ از منظر یک متخصص کتاب نظر داده‌ام. و البته موارد ذکر شده همگی مشت نمونه خروار هستند و جای بحث بیشتر هم دارند.)

 

نفع کپی‌رایت برای ناشران داخلی چیست؟

اول به لحاظ حیثیتی، عنوان سارق ادبی از ایشان برداشته می‌شود و بازار داخلی می‌تواند به شکل تخصصی و آبرومند در بازار جهانی حاضر شود.

دوم، بُعد مالی ترجمه کتاب شکلی قانونی و روشن می‌یابد، چرا که تنها یک ناشر عرضه کننده یک کتاب خواهد بود. ناشری که براساس سابقه و اسم و رسم خودش و مترجم – مترجمانش- بتواند پیش از همه حق کتابی را بگیرد، همیشه از عرضه آن کتاب و صاحب سود احتمالیش می‌شود.

سوم، تاکید بر بُعد تخصصی کار است. در غیاب شتاب نالازم و رقابت ناصحیح برای ترجمه یک اثر، ناشر می‌تواند به دقت روی کیفیت کار متمرکز شود و اثر را با کیفیتی بالا به بازار برساند. طبیعتاَ صرف هزینه بیشتر برای آماده‌سازی کتاب، سود بالاتری نصیب نشر می‌کند.

چهارم، بحث مهم جهانی شدن بازار کتاب ایران است: هم کتاب‌های فارسی‌زبان به راحتی و سربلندی در سرتاسر جهان معرفی و فروخته می‌شوند و هم مبادله با بازار جهانی کتاب افزایش می‌یابد. بالطبع چنین شرایطی هم به سود نویسنده و هم به سود ناشر است.

 

چرا کپی‌رایت حق مسلم مترجم‌ نیز هست؟

اول از همه اینکه مترجم ایرانی باید در سود معنوی کتاب نیز سهیم باشد، سرش را در دنیا بالا بگیرد و بدون وحشت از گرفتن لقب سارق، به شغلش افتخار کند.

دوم، کپی رایت به مترجم ایرانی اعتبار حرفه‌ای داخلی می‌بخشد و آسیب‌های روانی و اضطراب کار را کم می‌کند تا بی‌عجله و فشار رقابتی و نگرانی از ترجمه‌های موازی، کاری درخور ارائه دهد.

سوم، مترجم می‌تواند کارهای مورد علاقه‌اش را ترجمه کند، بدون نگرانی از اینکه همکاران دیگر زودتر سراغ آن اثر رفته باشند.

چهارم، امکان خبررسانی و اطلاع رسانی صحصح افزایش می‌یابد. با علم به اینکه کدام ناشر و کدام مترجم سراغ کدام اثر رفته‌اند، مترجم‌های دیگر برای زمان مطالعه و انتخاب اثرشان برنامه‌ریزی منظم‌تری خواهند داشت.

پنجم، امکان سهیم شدن مترجم در سود مادی کتاب است. ترجمه در چاپ اول برای مترجم درآمدزا نیست، فقط باز پرداخت هزینه‌های اولیه پرداخته شده برای ترجمه کتاب است و درواقع چاپ‌های بعدی به او سود می‌رسانند. حق مترجم است که در قبال کار خوب، پول خوبی بگیرد؛ نه اینکه خوب کار کند و درآمدش را با مترجمان دیگر شریک شود. توجه کنیم که دنیای کتاب پر از کتاب‌های مهم و مفید است و بازار کتاب ایران هم لبریز از خوانندگان مشتاق. خلاصه، جا برای همه باز است.

ششم، احتمال تعقیب قضایی برای مترجمانی که به خارج از کشور سفر یا در دیگر کشورها زندگی می‌کنند، منتفی می‌شود.

 

چرا کپی‌رایت بخشی از مالکیت انکار شده نویسنده ایرانی است؟

اول از همه، نویسنده به عنوان صاحب مادی و معنوی تولید خلاقانه‌اش درخور احترام و حفظ تمامی حق و حریم‌هاست. تمامی عایدات این تولید نیز باید تمام و کمال در اختیار او قرار گیرد. عرضه اثر او در دیگر کشورها، چه به زبان فارسی و چه به شکل ترجمه، مشمول همین حق است که باعث حضور نویسنده ایرانی در بازار جهانی و کوتاه کردن دست سارقان خارجی از سود مالی ارائه اثر می‌شود.

به علاوه نویسنده ایرانی می‌تواند فراتر از صرف نسخه چاپی کتابش در داخل ایران، از دیگر جنبه‌های تولید خلاقانه نیز سود ببرند، مثلاَ سود حاصل از تولیدات تلویزیونی و رادیویی و نمایشی و سینمائی و اقتباس‌هایی مانند آن از روی اثر.

 

چرا بخشی از بازار کتاب ایران مخالف کپی‌رایت است؟

اول از همه این که برخی ناشران به کپی‌رایت - به جای حق معنوی و مالی خود و همکاران مترجمشان - به شکل هزینه ای بیهوده نگاه می‌کنند. اما با توجه به تمامی نکات بالا، کپی‌رایت نه تنها هزینه مضاعف و بدون بازپرداختی بر دوش بازار کتاب ایران نیست، بلکه تمهیدی برای منظم کردن آشفته‌ بازار کتاب ایران است که طبعا سودهای مالی مشخصی نیز برای ناشران حرفه‌ای دارد.

این را به راحتی می‌توان از تجربه ناشرهایی فهمید که از داخل ایران کپی‌رایت را تهیه می‌کنند یا به تجربه ناشرهای دیگر کشورها نگاه کرد که برای تیراژهایی نزدیک به تیراژ کتاب در ایران، رقم‌های ۲۰۰ و ۳۰۰ دلاری پرداخت می‌کنند تا صاحب کپی‌رایت شوند.

دوم، متاسفانه بخشی از ناشران غیرحرفه‌ای در مورد شرایط آماده‌سازی و وضعیت انتشار آثارشان اطلاعات درستی نمی‌دهند، در نتیجه نگران‌اند که در مواجهه با ناشران حرفه‌ای خارجی و ضرورت انجام گفتگوهای مستقیم و شفاف، به اصطلاح دست‌شان رو شود.

سوم، بخشی از ناشران به جای کشف افق‌های تازه، ترجیح می‌دهند به انتظار آزمون و خطای ناشران دیگر بنشینند: یعنی همین که کتابی پرفروش ‌شد، سریعاَ ترجمه‌ای دیگر از آن عرضه می‌کنند، حتی گاه با اندکی دستکاری در ترجمه اول و منتشر کردنش با نام یک مترجم واقعی یا جعلی. برخی ناشران نیز در مواجهه با آثار معروف و قطور، هر فصل کتاب را با پرداخت رقمی اندک، برای ترجمه به یک نفر می‌دهند و در نهایت کتابی که گروهی ترجمه شده به نام یک نفر – واقعی یا جعلی- منتشر می‌شود. بالطبع سود چنین کاری کاملاَ برای ناشر است.

طبیعتا ناشر حرفه‌ای نگران پاسخ‌گویی و شفاف شدن فعالیت‌هایش نیست. تاکید می‌کنم که بخش حرفه‌ای بازار کتاب ایران خواهان رسیدن به کپی‌رایت است که متقابلاَ حامی آن بخش خواهد بود و فضا را برای غیرحرفه‌ای‌ها تنگ خواهد کرد.

 

اگر عضو کپی‌رایت بشویم، با کتاب‌های منتشر شده در بازار– مخصوصاَ با ده‌ها ترجمه از یک عنوان کتاب– چه کنیم؟

ابتدا باید دید در صورت پیوستن به کپی‌رایت، قانون‌گذاران به چه توافقی در مورد کتاب‌های - تاکنون - منتشر شده در ایران خواهند داشت، هرچند احتمالا نگرانی اصلی مربوط به تجدید چاپ آثاری است که با چندین ترجمه عرضه شده‌اند. اگر تا قبل از این پیوستن، ناشری کپی‌رایت اثری را گرفته باشد، قاعدتا بقیه نشرها باید تجدید چاپ ترجمه‌های موازی را کنار بگذارند و حق انتشار کتاب در دست ناشر صاحب آن حق باقی بماند.

هرچند اگر هیچ ناشری صاحب کپی‌رایت اثر نباشد، پیشنهاد شخصی من این است که اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان در کنار صنف نویسنده‌ها ومترجم‌های حرفه‌ای کتاب – که امیدوارم به زودی شکل بگیرد – و با هماهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به یک پاسخ جمعی برای این پرسش برسند که: چطور باید در آشفته بازار کنونی، مشکل تا ده‌ها ترجمه از یک اثر را حل کرد؟ این سوال سخت، یک پاسخ جمعی می‌خواهد و رسیدن به آن ساده نیست، ولی غیر ممکن هم نخواهد بود.

 

چرا کارگزار باید در بازار کتاب ایران نقش بازی کند؟

نویسنده و مترجم ایرانی، حتی ناشر ایرانی، به سود اصلی مادی و معنوی تولیدات خود چون بازار کتاب ما کارگزار ندارد. کارگزار کتاب در بازار خارج از ایران تعریف مشخص خودش را دارد، می‌شود کارگزار کتاب را برای بازار ایران با توجه به نیازهای این بازار، تعریف کرد. این تعریف پیشنهادی من است:

کارگزار فردی متخصص و حرفه‌ای است در زمینه‌های: شناسایی اثر مناسب با سلیقه و سیاست‌های ناشر؛ شناخت کلیات و جزییات قراردادها و قوانین مرتبط به تالیف و ترجمه و امضای یک قرارداد کتاب در ایران و خارج از ایران؛ او واسطه‌ای است بین یک کتاب خوب، یک ناشر حرفه‌ای و یک نویسنده / مترجم متخصص، که با توجه به تخصصش خود صاحب بخشی از سود انتشار و عرضه یک تولید خلاقانه در بازار می‌شود.

ایجاد و به رسمیت شناختن چنین شغلی می‌تواند درها را روی چاپ بهترین ترجمه‌ها باز، و دل‌نگرانی‌های نویسنده و مترجم را قبل امضای قرارداد رفع کند؛ به خصوص که مترجمان و نویسندگان ما معمولاَ اهل چانه‌زنی و به اصطلاح دلالی نیستند، پس کارگزار می‌تواند به جای آنها با ناشر طرف صحبت شود.

ناشران نیز از وجود کارگزار سود می‌برند: از یک سو اطمینان خواهند داشت که با یک کتاب خوب طرف‌اند؛ و از سویی با میزان تقریبی کار آشنا می‌شوند. حتی کارگزار میتواند واسطه ارتباط ایشان با دیگر نشرهای جهان باشند. طبیعتاَ تمام ناشران و مولفان ایرانی به سایر زبان‌ها مسلط نبوده و مهارت کافی برای ارتباطات حرفه‌ای را ندارند. البته تمام این دلایل به این معنا نیست که همه افراد حاضر در بازار کتاب باید در حضور یک کارگزار فعالیت کنند. مثلاَ در کانادا، محل زندگی من، اکثر نویسنده‌ها و مترجم‌ها ترجیح می‌دهند شخصاَ با ناشر طرف بشوند، ولی ابتدا از موسسه‌های مختلف مشاوره بگیرند.

 

چگونه می‌توان زبان فارسی را به قوانین جهانی کپی‌رایت ملحق کرد؟

مسیری طولانی اما پیمودنی. باید با اتحاد و همدلی و گفتگو، سودمندی‌های این حرکت را سنجید و نظرات مخالفین را هم شنید و بررسی کرد. تجربه نشرهایی که تاکنون کپی‌رایت آثار را به شکل حرفه‌ای – و نه صرفاَ به شکل اخلاقی و درخواست شخصی از نویسنده و ناشر خارجی – خریده اند نشان می‌دهد این کاری غیر ممکن نیست.

همچنین، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، و وزارتخانه‌های مربوطه در دولت نیز می‌توانند کمک و عامل پیگیری مهمی باشند و از طریق اهرم‌های قانونی کلانتر مساله را پیش ببرند، به خصوص اگر نشان دهیم عدم عضویت در کپی‌رایت باعث تضییع چه حقوقی از هنرمندان ایرانی شده است.

آَشکارا، درصورت چنین الحاقی، ممیزی‌های سلیقه‌ای در بررسی کتاب نیز شکلی منطقی‌تر و دقیق‌تر می‌پذیرد که عملاَ به نفع همه خواهد بود. هیچ کس نمی‌خواهد کتابش تشویش‌گر اذهان عمومی و مغایر با قوانین مملکتی قلمداد شود، ولی ممیزی سلیقه‌ای و بی ضابطه خود از عوامل اصلی ایجاد آَشفتگی است و اجرای قوانین متشکل و ثابت تنها راه بهبود است. طبیعتاَ نمی‌توان ممیزی را کنار زد، ولی نمی‌توان بدون صحبت از آن هم به کپی‌رایت رسید.

در مجموع، با الحاق جمهوری اسلامی ایران و زبان فارسی به قوانین کپی‌رایت و برداشتن موانع سر راه این الحاق، مولف و مترجم و ناشر ایرانی خواهد توانست حقوق مادی و معنوی خویش از تولید و ارائه‌ خلاقانه در یک بازار حرفه‌ای و رقابتی مبتنی بر عرضه و تقاضا را تمام و کمال صاحب شود.

درنهایت امر، بایستی به وجه اخلاقی موضوع کپی‌رایت هم توجه نشان داد. کپی‌رایت فقط یک موضوع قانونی نیست، بلکه اخلاق کاری ما نویسنده‌ها، مترجم‌ها و ناشرهای ایرانی خواستار این است تا حق افراد را ادا کنیم و با وجدانی آزاد، زندگی‌مان را دنبال کنیم. کپی‌رایت راه نهایی رسیدن به وجدانی آزاد است: بیایید به کپی‌رایت ملحق بشویم.

قرارداد کتاب نویسنده‌ها و مترجم‌ها نیازمند به یک صنف حامی

همین یادداشت را در وب‌سایت دوشنبه بخوانید

 

وقتی قرارداد کتاب تاثیری ندارد

اولین قراردادم را با انتشارات کاروان امضا کردم. قراردادهای کاروان یک جزوه کوچک بود، پنج صفحه با انواع بندها و تبصره‌هایی که تقریبا همه‌چیز را پیش‌بینی کرده بودند – البته به نفع ناشر. این انتقاد پدرم بود وقتی متن قرارداد را دید: او گفت هیچ حقی برای توِ مترجم در این میانه باقی نمانده است.

حالا، تقریبا ده سال بعد از امضای اولین قرارداد، نامه‌های لغو قراردادهای چهار کتابم با انتشارات کوله‌پشتی را این هفته دریافت کردم. قراردادهایی که با دقت نوشته شده بودند و در کنار نفع ناشر، شرایط من مترجم هم در آنها لحاظ شده بودند.

هرچند بعد از بیشتر از دو سال وعده انتشار یک مجموعه داستان کوتاه ترجمه و به وقت پاسخ‌گویی از ناشر خواستم تا قراردادم را لغو کند، با این سوال روبه‌رو شدم که مگر ما قرارداد برای کتاب‌تان امضا کرده بودیم که حالا لغو شود؟ در کمال شگفتی ناشر، آنها قراردادی مکتوب امضا کرده بودند.

در دو سال گذشته دو نماینده این ناشر به من گفته بودند مجوز کتابم دریافت شده و به زودی کتاب منتشر می‌شود. به بهانه همین مجوز کتاب، من یک سه‌گانه نمایشی هم به انتشارات کوله‌پشتی داده بودم.

ولی بعد از آنکه درخواست کردم تا مجوز کتاب را برایم اسکن بگیرند و با ایمیل ارسال کنند، با این جواب روبه‌رو شدم که مجوزی وجود ندارد، چون بعد از آنکه جواب‌های من به درخواست‌های ارشاد را دریافت کرده‌اند، ناشر پیگیری نکرده‌ و الان هم نمی‌دانند کتاب مجوز انتشار را دارد یا که ندارد.

یعنی به زبان ساده: چه فرقی می‌کند در متن قرارداد یک کتاب چه کلماتی نوشته شده باشند، وقتی ناشر مسوولیت‌پذیری ندارد؟

یا طرح مشکل در قالب این سوال: چه کار باید کرد تا ناشر بداند که حرف‌های شفاهی و کتبی آنها، تعهدی در قبال دریافت یک کتاب از مترجم و نویسنده است و آنها باید به تعهد خودشان عمل کنند، همان‌گونه که مترجم و نویسنده به تعهد خودش عمل می‌کند و کتاب را برای انتشار آماده می‌کند و به دست آنان می‌سپارد.

 

موضوع تخصص در انتشار کتاب

دفترهای نشر تهران اغلب از نویسنده و مترجم می‌خواهند بندی را قبول کنند که از طرف اتحادیه ناشران و کتابفروشان پیشنهاد شده است: اینکه اگر زمانی دولت خواست از کتاب مالیات بگیرد، این مالیات از حق‌تالیف نویسنده و مترجم کم بشود. به وقت اعتراض مترجم و نویسنده هم می‌گویند چنین مالیاتی وجود ندارد و این فقط یک بند «نمایشی» است. هرچند اگر این بند نمایشی بخواهد اجرا بشود، نویسند و مترجم برای آماده سازی متن کتاب، چیزی هم به ناشر بدهکار خواهند شد.

این صحبت‌ها، همراه با تجربه شخصی‌ام از انتشار ۱۴ کتاب در تهران و انتظار انتشار برای حدود ۱۰ کتاب دیگر، نشان دهنده این است که اصل اول انتشار کتاب در ایران رعایت نمی‌شود.

اصل اول انتشار کتاب در تخصصی بودن این کار است. وقتی یک مترجم یا نویسنده سراغ یک ناشر می‌رود، یعنی دو طرف متخصص امر کتاب روبه‌روی همدیگر نشسته‌اند تا در یک موضوع تخصصی توافق کنند.

نویسنده یا مترجم، متخصص آماده‌سازی متن هستند و ناشر، متخصص آماده‌سازی کتاب، طی روندهای اداری، انتشار، پخش و تبلیغ کتاب است. هر دو طرف تخصص خودشان را در فضای یک بازار حرفه‌ای انتشار کتاب در اختیار همدیگر می‌گذارند تا با ترکیب این تخصص‌ها، به یک اثر موفق برسند.

حداقل برای یک طرف ماجرا، یعنی من مترجم، این اصل تخصص جایگاه مشخص خودش را دارد، ولی برای طرف دوم ماجرا چطور؟ با احترام برای اقلیت ناشرهایی که انتشار کتاب را به شکل تخصصی انجام می‌دهند، در بیشتر مواقع، طرف دوم در موضوع تخصص خودش در انتشار کتاب دروغ می‌گوید.

حرفه‌ای بودن موضوع انتشار کتاب به معنای صحبت از یک بازار انتشار و عرضه کتاب است. ناشر بایستی برای حضور در این بازار دارای اول از همه دارای سرمایه‌کافی باشد و دوم اینکه به اصول کار در بازار آشنا باشد و بتواند برابر این اصول آثار خودش را عرضه کند.

بسیاری از ناشرها چنین شرایطی را ندارند، آنها در مورد سرمایه‌ موجودشان و در مورد توانایی‌های تخصصی‌شان در زمینه عرضه و انتشار کتاب دروغ می‌گویند.

خیلی ساده تا چه زمانی باید یک مترجم یا نویسنده کتاب برای انتشار اثری قرارداد ببندد،‌ ولی ناشر مسوول زمان‌بندی انتشار کتاب نباشد، فقط چون سرمایه کافی برای انتشار اثر را ندارد و یا نمی‌داند تا چطور این اثر را در بازار کتاب همیشه در حال تغییر ایران بفروشد.

سوال در اینجا برای دو طرف میز مذاکره بسته شدن یک قرارداد مطرح است: چه کار باید کرد تا اصول حرفه‌ای کار در یک بازار حرفه‌ای هم برای ناشر و عرضه کننده کتاب و هم برای مترجم و نویسنده وجود داشته باشد؟ چطور می‌توان هر دو طرف را واداشت تا مسوول تعهدهای کتبی و شفاهی خود در موضوع انتشار یک کتاب باشند؟

 

قرارداد یعنی نیازمندی به وکیل

دوستان همکار از این می‌گویند که نشرها در تیراژ کتاب دروغ می‌گویند و بیشتر از آنچه در کتاب قید می‌شود، نسخه‌های کتاب چاپ و عرضه می‌کنند تا به مترجم و نویسنده کتاب، حق تالیف کمتری پرداخت کنند. آنها می‌گویند چطور وقتی یک کتاب پرفروش یک نشر، در حالتی که به ناشر برای همیشه در ازای دریافت یک رقم مشخص فروخته شده باشد، با تیراژهای ۲۵۰۰ تایی به چاپ دهم و بالاتر می‌رسد، ولی وقتی همین ناشر بایستی برای انتشار هر نوبت چاپ رقمی بین ۸ تا ۱۴ درصد به مترجم پرداخت کند، تیراژها ۱۱۰۰ تایی می‌شوند و نوبت چاپ به زحمت به چهارم و پنجم می‌رسد.

تجربه شخصی‌ام این است که ناشرها بیشتر از همه در مورد زمان بندی انجام کار دروغ می‌گویند: می‌گویند کتاب برای دریافت فیپا ارسال شده است،‌ ولی تا ماه‌ها وبسایت فیپا را نگاه می‌کنی و خبری نیست. می‌گویند کتاب به ارشاد رفته است، ولی بعد یک یا دو سال می‌فهمی چنین اتفاقی نیافتاده است.

یا برعکس این، می‌گویند کتاب هنوز به ارشاد نرفته است یا در دریافت مجوز دچار مشکل شده، ولی بعد می‌فهمی کتاب مجوز دریافت کرده، ولی ناشر علاقه‌ای ندارد تا الان کتاب را منتشر کند. نمی‌خواهد هم تو را وادار به لغو قرارداد کند، نمی‌خواهد هم در این میانه مسوولیتی را قبول کند. برای همین ارشاد را بهانه می‌کند.

قانون تعریف‌های مشخصی برای کلاهبرداری دارد، این شامل بر انتشار کتاب هم می‌شود. امضای یک قرارداد مکتوب برای دو طرف این حق را ایجاد می‌کند تا بتوانند با کمک وکیل سراغ قاضی بروند و در زمینه حق و حقوق خودشان، از دادگاه کمک بگیرند.

تاکنون روال بر این بوده که نویسنده، مترجم یا ناشر، اگر در قبال انتشار یک کتاب دچار مشکلی می‌شدند، یا سراغ چند نام برجسته زمینه انتشار کتاب می‌روند تا پادرمیانی کنند، یا سراغ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌روند تا در این زمینه بررسی‌های لازم را انجام بدهد.

هرچند قرارداد کتاب، یک تعهد مکتوب در یک بازار حرفه‌ای عرضه و تقاضا است. اگر دو طرف، مخصوصا ناشر در زمینه انجام تعهدهای خود کار لازم را انجام ندهد، حق طرف دیگر است تا با کمک وکیل، درخواست کمک از یک قاضی بگیرد.

 

اتحادیه صنفی که بتواند پشت سر کتاب بیاستد

قرار است نویسنده و مولف، یا ناشر، متخصص انجام کار تخصصی خودشان باشند، ولی دلیل ندارد متخصص همه‌چیز باشند. مثل متخصص در یافتن وکیل یا دارای سرمایه کافی برای شکایت از طریق دادگاه، یا هر قوانین و مقررات را بشناسند تا مدافع حق و حقوق خودشان باشند، چه قبل، چه در زمان و چه بعد از امضای قرارداد یک کتاب.

ناشرها و کتابفروش‌ها اتحادیه خودشان را دارند، اتحادیه‌ای که از جمع افراد قدیمی حاضر در این حرفه حاصل شده است. نویسنده‌ها و مترجم‌ها چنین اتحادیه‌ای را ندارند. نسخه‌ای از یک صنف مترجم‌ها وجود دارد که از مترجم‌های کتاب شکل نگرفته و آگاهی نسبت به مشکلات بازار کتاب ندارد – به جایش موضوع‌های ترجمه حرفه‌ای مدارک و سندها را دنبال می‌کند.

اتحادیه صنفی می‌تواند جوابگوی مشکلات موجود باشد: می‌تواند متن‌های استاندارد قرارداد کتاب با کمک وکیل رسمی دادگستری و با سنجش نیازمندی‌های دو طرف قرارداد آماده کند و حق و حقوق ناشر را در کنار حق و حقوق مترجم و نویسنده قرار بدهد. می‌تواند جلوی ناآگاهی‌ها در زمان امضای قرارداد را بگیرد، از آن طرف، به یک طرف قرارداد اجازه ندهد تا خیلی ساده با سود بردن از شرایط طرف مقابل، سر او را کلاه بگذارد.

این اتحادیه می‌تواند وکیل در اختیار افراد قرار بدهد تا از ناشری که مسوولیت‌پذیر نیست، شکایت کنند: شکایتی که نه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بلکه در دادگاه یک قاضی صورت بگیرد. موضوع آن هم رفع و رجوع اختلاف‌ها نباشد، بلکه مساله کلاهبرداری توسط یک طرف یک قرارداد مکتوب را به دادخواهی بگذارد.

هرچند فارغ از کمک‌های حقوقی در زمینه مساله قرارداد کتاب، اتحادیه صنفی می‌تواند دیگر مشکلات موجود بازار کتاب را هم هدف قرار بدهد: ناشرها را وادار کند در قراردادها مساله کپی‌رایت را قرار بدهند و به شکلی منسجم، کپی‌رایت آثار ترجمه دریافت شود.

همچنین این اتحادیه می‌تواند واسطه‌ای از طرف نویسنده و مترجم با قانونگذاران کشور باشد تا قوانین موجود، از جمله قانونی کپی‌رایت را تصحیح کنند. در کنار آن، این اتحادیه می‌تواند واسطه بازار کتاب ایران با کارگزارهای نشرهای اصلی دنیا باشد تا بتوان با توجه به شرایط عرضه و تقاضای ایران، شرایطی منصفانه و مورد تایید طرفین ایجاد کرد تا کپی‌رایت کتاب‌های غیر فارسی دریافت شوند، ولی در مقابل آثار فارسی هم برای ترجمه و انتشار به زبان‌های دیگر در اختیار این کارگزارها قرار بگیرند.

درنهایت تا وقتی اصل اول کار در بازار کتاب ایران مورد قبول همه واقع نشود، گام اول برداشته نشده: انتشار کتاب، یک کار تخصصی است و در یک بازار حرفه‌ای صورت می‌گیرد. باید نگاهی حرفه‌ای به کار آماده‌سازی، عرضه و انتشار کتاب را در تمامی سطوح انجام کار مدِ نظر قرارداد.

شکل‌گیری یک اتحادیه صنفی گام دوم است برای نویسنده و مترجم ایرانی، همچنین برای دیگر افراد متخصص آماده‌سازی و پخش کتاب: ویراستارها و نمونه‌خوان‌ها، گرافیست‌ها و طرح‌جلدسازها، چاپخانه‌ها و پخشی‌های کتاب، وب‌سایت‌ها و مغازه‌های کتابفروشی، روزنامه‌نگار و منتقدها و...

قبل از شکل‌گیری اتحادیه، البته باید چهره‌های نام‌آشنای انتشار و عرضه کتاب دور هم جمع بشوند و در مورد شرایط شکل‌گیری این اتحادیه صحبت کنند و فرآیندی مشخص شود تا با پرهیز از بازی‌های سیاسی، بتوان نگاهی حرفه‌ای را به چنین اتحادیه‌ای حاکم کرد.

صحبت‌هایی شروع شده است، باید با جدیت آنها را دنبال کرد تا دیگر نه حقی از من مترجم ضایع بشود، نه از نویسنده غیر ایرانی کتاب و نه از دیگر افراد حاضر در فرآینده آماده‌سازی و انتشار کتاب، بتوان کتابی را حرفه‌ای آماده کرد، منتشر کرد و فروخت. 

مصاحبه‌ام با روزنامه‌ی آرمان امروز: ادبیات معاصر ایران در جهان شناخته نمی‌شود

 

توضیح: متن منتشر شده‌ی مصاحبه را در نسخه‌ی 4 مرداد 1394 روزنامه‌ی آرمان امروز در این لینک می‌توانید ببینید. هرچند مصاحبه از طریق ایمیل و به شکل مکتوب انجام شده بود، دوستان در روزنامه بخشی از جواب‌هایم را تغییر دادند و البته، چیزی هم در این مورد به من نگفتند تا وقتی مصاحبه را در وب‌سایت روزنامه خواندم. هرچند با وجود این تغییرها، ممنون روزنامه و دوستان همکار آنجا هستم که نزدیک به چهار سال بعد از رفتنم از ایران، مصاحبه‌ای از من را منتشر کردند. آخرین مصاحبه‌ام در ایران هم چند روز قبل از خروجم، توسط همین روزنامه منتشر شده بود. نسخه‌ای از جواب‌ها که به روزنامه ایمیل کرده بودم، قبل از تغییرهای روزنامه، به این شرح است:

 

به اعتقاد شما چرا ادبیات معاصر ایران- برخلاف ادبیات کلاسیک فارسی- در فضای فرهنگ و اجتماع غربی معرفی نشده است؟

ما همیشه فکر می‌کنیم کتاب خوب، راه خودش را باز می‌کند. ولی در واقعیت، چنین نیست. کتاب خوب، در شرایطی که راه باشد، راه خودش را باز می‌کند و پیش می‌رود. ما در ایران،‌ چنین راهی را نداریم. این یعنی چی؟ یعنی ما در ایران، بازار حرفه‌ای کتاب نداریم که در آن کتاب فارسی بتواند طبق قواعد درست و مرسوم بازار، به موفقیت دست یابد و بعد از موفقیت در بازار داخلی، به بازار خارجی هم صادر بشود. تا وقتی بازار کتاب ما سنتی باشد، ما همچنان با کتاب‌هایی روبه‌رو هستیم که نه در ایران دیده می‌شوند، نه در خارج از ایران، چون خیلی ساده وقت و زمان آن بازار سنتی تمام شده است و این بازار دیگر کارکردی ندارد.

در اینجا شرایط بازار یعنی چست؟ پاسخ‌اش قرارداد درست و حرفه‌ای و مبتنی بر یک قانون به روز است، در کنار چاپ و طراحی حرفه‌ای است، در کنار آن نقد و مرور حرفه‌ای است، در کنارش پخش درست است، در کنارش تیراژ خوب است، در کنارش نگاه موافق خواننده است، بعد از تمامی این‌ها، کتاب می‌تواند راهش را در خارج از ایران هم ادامه بدهد.

نمی‌شود ما تمام شرایط حقیقی انتشار کتاب را نداشته باشیم و انتظار داشته باشیم کتاب‌مان در بازار کتاب خارج از ایران، در رقابت با کتاب‌هایی که تمام این‌ها را دارند، به موفقیت هم دست پیدا کند. یک مثال ساده، موراکامی در خارج از ژاپن موفق است، چون در داخل ژاپن هم موفق است، پس به هرکجا هم برود موفق است، مثل ایران که موراکامی هم خوب دیده می‌شود و هم خوب فروخته می‌شود. هر وقت ما به شرایطی رسیدیم که بتوانیم کتاب‌هایمان را به بازار کتاب خارج از ایران صادر کنیم، آن ‌وقت به موفقیت در بازار کتاب خارج از ایران هم دست پیدا می‌کنیم.

 

نپویستن ایران به کنوانسیون جهانی برن یا همان کپی رایت  چقدر در مهجور ماندن ایران موثر است؟

به‌جای «مهجور» بهتر است بگوییم در «محو» ماندن ایران چقدر موثر است. چون وقتی ما در قانون جهانی کپی رایت نباشیم، یعنی وجود خارجی نداریم. در بازار امروز دنیا، شرایط کار مشخص است. یک قانون بین‌المللی هم بر آن حاکم است. ما این قانون را قبول نکردیم، پس خیلی ساده شرایط کار در این بازار را قبول نکردیم. یعنی بخشی از این بازار نیستیم، پس نمی‌توانیم دیده شویم و کار بشویم. نمی‌شود هم ما ساز خودمان را بزنیم و بگوییم بقیه هم به ساز ما خوشحال و خجسته باشند. کتاب، درست است که کار فرهنگی است، اما در کنار آن، یک اثر بازاری است و بازار حساب و کتاب دارد. ما باید این حساب و کتاب و همچنین این شرایط کار را قبول کنیم و بعد وارد بازار بشویم و بگوییم سلام، حال شما چطور است؟ بعد تازه می‌شود برای داشتن بخشی از این بازار جهانی کتاب بجنگیم.

 

برخی معتقدند کیفییت پایین آثار ادبیات فارسی اعم از شعر و رمان  سبب بی‌اعتنایی ناظران و مخاطب‌های غربی به ادبیات معاصر ایران است، نظر شما چیست؟

قبول ندارم. ادبیات ایران، هم آثار ضعیف دارد و هم آثار قوی. ولی مشکل‌اش این است که بازار درست ندارد. شما در ترکیه‌اش یا کانادایش یا هر کشور دنیا که بازار کتاب دارد، وارد یک کتاب‌فروشی بشوید، از یک کتاب یک نسخه نگذاشته‌اند آنجا، ده نسخه حداقل گذاشته‌اند،‌ مگر کتاب خیلی قدیمی شده باشد که تک نسخه‌اش مانده باشد یا کتاب‌فروشی کوچکی باشد. در یک کتاب‌فروشی معمولی زنجیره‌ای، یک کتاب تازه و خوب از یک نویسنده نام‌آشنا، می‌بینید یک ویترین کامل را پوشانده است و بعضاً مثلاً 1 هزار نسخه‌اش آنجا در یک کتاب‌فروشی چیده شده است و این تیراژ فروخته می‌شود.

در ایران 80 میلیونی ما، یک کتاب خوب بایستی معادل 1 درصد جمعیت مردم تیراژ داشته باشد، یعنی خیلی ساده 800 هزار نسخه‌اش چاپ بشود و فروخته شود و دیده بشود. اگر تیراژ کتاب رمان و شعر و داستان خوب ما هنوز زیر 25 هزار نسخه است، در بیشتر مواقع حتی زیر 1 هزار نسخه است، یعنی مشکلات خیلی پایه‌ای داریم. رک و راست‌اش، باید با مشکلات بازار کتاب‌مان طرف بشویم، آنها را برطرف کنیم و به موفقیت برسیم. مگر نه این بازار همین شرایط امروزش را دارد: مرتب کوچک‌تر می‌شود و در این فرآیند کوچک‌تر شدن، آثار ادبی خوب‌اش هم محوتر می‌شوند.

 

آیا اگر نویسندگان ایرانی به فرنگ رفته به زبان نامادری داستان و شعر خلق می‌ردند، در معرفی ادبیات ایران به جهانیان موثر می‌افتد؟

شاید آره، شاید هم نه. چون در نهایت امر، این زبان نیست که اثر را متمایز می‌کند. بحث حرفی است که زده می‌شود. شما حرف برای گفتن داشته باشید،‌ درست هم آن را بیان کنید، در شرایط درست بازار هم کتاب‌تان منتشر بشود، دیده می‌شوید و فروخته می‌شوید و صادر هم می‌شوید. هرچند من شخصاً دلم می‌خواهد نویسنده‌های ایران جسورتر باشند، از چهارچوب خودشان خارج بشوند و با حرارت بیشتری بنویسند. این معنایش انقلابی بودن نیست، معنایش حرفه‌ای بودن است. در کنار زبان و حرف خوب، نوشتن نظم سنگینی هم می‌خواهد. نویسنده‌ای موفق است که منظم کار کند. در هشت سال گذشته، من میانگین سالی 200 روز کار ترجمه ادبی کردم. یعنی سالی 800 ساعت کار ترجمه حرفه‌ای کردم. 15 عنوان کتاب چاپ ایران هم دارم و بیشتر از این هم فرآیندهای انتشارشان را طی می‌کنند. همین اتفاق برای نوشتن هم باید باشد: اگر شما نویسنده حرفه‌ای هستید، مثل اداره رفتن، نظم می‌خواهید. اگر نظم داشته باشید و روزی یک صفحه هم متن قابل انتشار بنویسید، آخر سال 365 صفحه متن خوب دست‌تان است. 30 سال کار کنید، نزدیک به 11 هزار صفحه نوشته‌اید. 11 هزار صفحه چند کتاب خوب می‌شود؟ مگر آدم بیشتر از این، می‌خواهد چه انتظاری از خودش داشته باشد؟

 

مناسبات تولید و عرضه‌ی کتاب در غرب مبتنی بر تبلیغی موثر است، به اعتقاد شما عدم تبلیغ خوب ادبیات ایران برای ناشران غربی در عدم ترجمه و نشر این دست آثار فارسی تا چه حدی موثر است؟

سال گذشته، در دومین روز فروش کتاب جدید نائومی کلاین در امریکای شمالی، یک نسخه‌ گالینگو کتاب دست من بود. پشت جلد کتاب و داخل کتاب، لبریز نقل‌قول‌هایی از چهره‌هایی نام‌آشنا بود. این نقل‌قول‌ها در دومین روز انتشار کتاب از کجا می‌آیند؟ خب، من در دومین روز فروش کتاب در بازار کتاب، آن را داشتم. ولی درحقیقت کتاب زودتر از این منتشر شده بود، مثل تقریباً تمام دیگر کتاب‌ها در امریکای شمالی و چند صد نسخه، شاید چند هزار نسخه‌اش برای مرورگر، منتقد، روزنامه‌نگار، نویسنده، استاد دانشگاه، فعال اجتماعی و غیره پست شده بود. آنها کتاب را خوانده بودند،‌ به ناشر نظر داده‌اند. شاید نظر بر اساس نظر جمعی آنها، ناشر از نویسنده خواسته باشد کتاب را تغییراتی هم بدهد،‌ تا به بازار بهتر مزه بدهد. کتاب در دومین روز فروش‌اش، در اصلی‌ترین کتاب‌فروشی داون‌تاون ونکوور، با 40 درصد تخفیف فروخته می‌شد. همان روز، کتاب در آمازون با همین تخفیف در دسترس بود. از هفته قبل از آن، رسانه‌های تصویری و صوتی کانادایی، در مورد کتاب صحبت می‌کردند. کتاب در رسانه‌های اجتماعی هم بود. در حدود یک ماه، هر وقت وارد یک کتاب‌فروشی می‌شدم، اولین کتابی که می‌دیدم، جدیدترین کتاب کلاین، درست روبه‌روی درب ورودی کتاب‌فروشی بود. کتاب تا چند هفته جزو 5 اثر برتر فروش آمازون و چند آمار فروش دیگر امریکای شمالی بود. هنوز هم همچنان به فروش خوب خودش ادامه می‌دهد، ترجمه‌هایش هم بتدریج منتشر می‌شوند، در فارسی هم امیدوارم مانند دیگر کتاب‌هایش، ترجمه‌های اثر به‌زودی برسند.

در بازار کتاب ایران، برعکس این درست است. کتاب‌هایمان را تا قبل از رسیدن به کتاب‌فروشی، تا می‌شود قایم نگهداری می‌کنیم، مبادا چشم چپ بهشان بیافتد. اگر بلا به دور کسی نقد و مروری بر اثر بنویسید، بیشتر به کوشش نویسنده است تا ناشر. نویسنده هم مراقب است کتاب‌هایش را دوست‌ها و رفقا بخوانند تا نقد و مرور منفی منتشر نشود. تلویزیون و رادیو هم به شکل خیلی محدودی در دست‌رس صاحب اثر است. شاید کتاب، در رسانه‌های اجتماعی دیده شود. بیشتر از هر چیزی هم امیدواریم در نقل‌های دهان به گوش خوانندگان، کتاب‌مان به شهرت برسد. دل‌مان هم خوش است که کتاب شاید به نوبت چاپ دوم و سوم، یا دهم برسد و از تیراژ چند صد تایی، به فروش چند هزار تایی برسد. اگر یک کتاب هم بالای 10 هزار فروخت، نویسنده‌اش لابد نابغه است. تمام این‌ها مناسبات بد بازار است،‌ رک و راست،‌ همه‌شان هم باید و باید از پایه عوض شوند و اصلاح بشوند و کارآمد باشند. کار یک نفر یا یک سازمان یا یک وزارتخانه هم نیست، کار همه ما است. هر وقت هم انجام شد، به نقطه صدور کتاب‌هایمان می‌رسیم،‌ تا آن موقع می‌شود امیدوار باشیم معجزه‌ای رخ بدهد و کتاب‌هایمان ترجمه شوند و دیده هم بشوند. فقط باید یادمان باشد در این فاصله تا می‌شود اسپند دود کنیم کسی چشم‌مان نزند.

 

 

ماجراهای نشر کتاب در ایران: قرارداد کتاب، قسمت دوم


نشرهای ایران و همچنین وزارت ارشاد و همچنین مطبوعات، رسانه‌ها و اهالی فرهنگ ایران مرتب تاکید می‌کنند انتشار کتاب در ایران یک کار فرهنگی است. خُب، درست، آثار عرضه شده به بازار اغلب آثار فرهنگی محسوب می‌شوند اما درحقیقت و در ورای همه چیز، انتشار کتاب در ایران یک کسب و کار، یا بهتر بگوییم، یک تجارت و یک بازار است. یعنی هرچه مرتبط به انتشار کتاب باشد، درنهایت به موضوع سود منتهی می‌شود. من همیشه به دوست‌هایم تاکید می‌کردم و می‌کنم: اگر انتشار کتاب سود نداشت، این همه نشر سر و دست نمی‌شکستند تا قراردادهای جدید ببندند، حتی در شرایط افتضاح جدیدِ انتشار کتاب در ایران.

هرچند همان‌طور که تلاش می‌شود طرف دوم قرارداد، یعنی صاحب اثر، حداقل اطلاعات را داشته باشد، همیشه تلاش می‌شود تا صاحب اثر نسبت به موضوع مادی قرارداد خود، چندان ادعای نداشته باشد. یک مثال ساده، یک دفتر نشر، همیشه طوری با صاحب اثر رفتار می‌کند انگار انتشار کتاب او یک بار سنگین برای نشر است و چقدر مشکلات درست می‌کند و اینکه آن‌ها چقدر صدمه خواهند خورد از انتشار این اثر ولی... تمام این‌ها درحقیقت چانه‌زنی است برای اینکه درصد پایین‌تری در قرارداد نوشته شود یا اثر را مفت‌تر از قبل از صاحب آن بخرند یا دیرتر پول صاحب اثر را پرداخت کنند.

یک قاعده‌ی کلی برای بستن قرارداد وجود دارد: یا با یک نشر کوچک روبه‌رو هستید، یعنی از همان اول با مدیر نشر صحبت می‌کنید و مدیر راحت حرف‌اش را می‌زند، تکلیف مشخص می‌کند یا با یک نشر بزرگ روبه‌رو هستید و کتاب شما مراحل مختلفی را باید برای رسیدن به جلسه‌ی صاحب اثر با مدیر نشر طی کند. اگر شما به این جلسه رسیدید، بدانید مدیر نشر آمده است با شما قرارداد امضا بکند، فقط و فقط هم بستگی به رفتار شما دارد تا چه مدل قرارداد و چه رفتاری در پیش گرفته شود. البته نباید دچار این اشتباه بشوید که هر مرتبه مدیر یک نشر بزرگ تهران را می‌بینید یعنی یک قرارداد بسته خواهد شد، وقتی چنین اتفاقی می‌افتد که شما برای صحبت در مورد یک اثر مشخص به دفتر این نشر و برای دیدار با مدیر نشر دعوت شده باشید.

نشرهای مختلف، یکی از پیشنهادهایشان در کنار سرمایه‌گذاری برای انتشار کتاب، این است که شما بیایید و در انتشار کتاب، خود سرمایه‌گذاری کنید. همیشه هم قول و قرارهایی می‌گذارند، مثلاً اینکه نوبت دوم انتشار را خودمان هزینه خواهیم کرد،‌ اینکه کتاب‌تان را پخش خواهیم کرد و غیره. البته تمامی این حرف‌ها بستگی دارد به اینکه ناشر در نگاه اول دیده باشد با چه آدمی طرف شده. این آدم چقدر می‌داند. صرفاً براساس این نگاه است که ناشر تصمیم می‌گیرد با صاحب اثر چه رفتاری را در پیش بگیرد. درست مثل صاحب یک مغازه که با ورود مشتری جدید و نگاهی به سر و وضع او، تصمیم می‌گیرد برای یک کالای لوکس چه قیمتی پیشنهاد کند.

دوباره می‌گویم: اگر کتاب شما فروش داشته باشد،‌ ناشر خود بر روی آن سرمایه‌گذاری خواهد کرد. پیشنهاد سرمایه‌گذاری صاحب اثر یا برای نشرهایی است که سرمایه‌ ندارند و فقط بنگاه انتشار کتاب برای دیگران هستند یا برای کتاب‌هایی است که بازار فروش نخواهند داشت.

توجه داشته باشید، همیشه این اشتباه صورت می‌گیرد که فکر می‌کنند هر نشری می‌تواند هر کتابی را منتشر بکند و بفروشد. این تفکر، کاملاً اشتباه است. هر نشری ژانرهای معدودی را می‌تواند به بازار عرضه کند، با توجه به قراردادهایش، مدل‌های خاصی از کاغذ و قطع کتاب و چاپ را می‌تواند انجام بدهد. یک مثال،‌ اگر شما یک کتاب معماری را بدهید یک نشر معتبر مثل چشمه چاپ بکند، گند زده‌اید. این نشر نه توان تکنیکی این کار را دارد نه خریدارهای کتاب معماری، کتاب چاپ این نشر را می‌خرند. همین اتفاق وقتی می‌افتد که به یساولی بدهید رمان پست مدرن چاپ بکند.

برای همین باید دقت کرد چه کتابی را برای کدام نشر برد. انتخاب شما اهمیت فراوانی دارد.

در موضوع سرمایه‌گذاری مشترک، یک اصل فراموش می‌شود. کتاب شما منتشر خواهد شد اما بعد از انتشار، نسخه‌های کتاب به کتاب‌فروشی‌ها نمی‌روند بلکه با یک وانت یا یک تاکسی دم درب خانه یا محل کار شما تحویل‌تان داده شده و ماجرا تمام می‌شود.

این آینده‌ی کار است اما در ابتدا جلسه‌ای با ناشر خواهید داشت و پیشنهاد ناشر را به هر دلیلی قبول می‌کنید احتمالاً چون آگاهی کافی ندارید. قبلاً نشرها می‌گفتند کتاب شما را چاپ می‌کنیم حالا می‌گویند کتاب را مشترک چاپ می‌کنیم.

مشکل اساسی اول، قیمت‌گذاری کتاب است. شما نمی‌دانید هزینه‌های چاپ و آماده‌سازی کتاب برای انتشار چقدر است. یک دفتر نشر، ابتدا باید هزینه‌ی آماده‌سازی کتاب ویرایش، صفحه‌بندی، نمونه‌خوانی و غیره را پرداخت کند، بعد هزینه‌های دفتری دارد دریافت فیپا از طریق اینترنت، دریافت مجوز به صورت حضوری، مراحل مختلف نشر که باید حضوری انجام بشوند، هزینه‌ی منشی و غیره و بعد موضوع هزینه‌های چاپ خود کتاب است.

قیمت‌گذاری کتاب یک فرمول ساده داشت اما الان با تورم‌های اخیر، این فرمول خدشه‌دار شده است. فرمول سابق این را می‌گفت: 15 تا 30 درصد قیمت پشت جلد متعلق به کتاب‌فروش است اما این رقم در دل 30 تا 40 درصد قیمت پشت جلد است که پخش‌کننده کتاب را از ناشر برمی‌دارد. از 60 درصد باقی‌مانده، 10 درصد میانگین متعلق به صاحب است. 50 درصد دیگر، هزینه‌ها و سود ناشر است. یعنی شما در زمان قرارداد سرمایه‌گذاری از شما چاپ از ناشر، نباید تحت هیچ شرایطی رقمی بالاتر از 50 درصد قیمت پشت جلد به ناشر برای انتشار کتاب خود پرداخت کنید. ناشر به این شکل هم کتاب منتشر کرده هم سود برده است. توجه کنید: سود هم برده است.

برای همین است که در نمایشگاه‌های کتاب نشرها تلاش می‌کنند حداکثر 20 درصد تخفیف بدهند،‌ چون به این شکل چیزی حدود 40 درصد قیمت کتاب برایشان سود خالص خواهد بود و این پول را نقد دریافت می‌کنند نه با واسطه‌ی پخشی یا کتاب‌فروش. برای همین نشرهای بزرگ سعی می‌کنند خودشان کتاب را پخش کنند چون تا 20 درصد قیمت پشت جلد به سود خالص‌شان اضافه می‌شود.

نشرها می‌گویند سرمایه‌گذاری مشترک اما شما هیچ‌وقت نمی‌تواند مطمئن باشید همان تیراژی را که می‌گویند منتشر می کنند. شما سرمایه‌گذاری کامل کرده‌اید برای انتشار 1000 کتاب 100 صفحه‌ای به قیمت پشت جلد 4 هزار تومان. خُب 2 میلیون تومان پرداخت کرده‌اید و 1 هزار جلد کتاب‌تان را تحویل گرفته‌اید. حالا به شما می‌گویند 1 میلیون از شما، 1 میلیون از ما و 1 هزار جلد منتشر بشود. شما 500 جلد می‌گیرید اما از کجا می‌دانید ناشر هم 500 جلد منتشر کرده؟ ناشر احتمالاً 100 نسخه از کتاب را دارد که در دفتر نشر یا کتابفروشی‌اش گذاشته و به شما می‌گوید ببینید، کتاب فروش نمی‌رود!

توجه کنید نشر وقتی خودش سرمایه‌گذاری نکند، علاقه‌ای هم ندارد کتاب مطرح بشود چون سود مادی مستقیم برایش ندارد. نشر پول را از صاحب اثر گرفته و همانجا سود برده، چرا باید نگران چیزی بیشتر از این باشد؟ البته،‌ یک کتاب ممکن است بفروشد، نشر می‌تواند درجا کتاب را تجدید چاپ کند ولی در شناسنامه بنویسد چاپ اول، شما هیچ‌وقت نمی‌توانید بفهمید. ممکن است کتاب جایزه بگیرد اما شما هیچ‌وقت نمی‌دانید واقعاً‌ چقدر از کتاب منتشر شده و به فروش رفته است.

دوباره همان پیشنهاد من در مورد خرید قطعی کتاب، در اینجا هم صادق است: تا جان به لب نشده‌اید، چنین قراردادهایی را امضا نکنید. تا دیگر هیچ راهی وجود ندارد، یک ریال هم برای انتشار کتاب به ناشری ندهید.

مطمئن باشید اگر یک کتاب فروش داشته باشد و شما به چند نشر مختلف بروید،‌ بالاخره یکی از آن‌ها قرارداد درصد پشت جلد با شما خواهد بست. همه‌چیز بستگی به این دارد شما چقدر سرسخت و جدی با کار خودتان برخورد بکنید.

 

ادامه دارد...

ماجراهای نشر کتاب در ایران: «قرارداد» برای انتشار کتاب، قسمت اول


 

شما یک کتاب آماده‌ی انتشار دارید یا شما رزومه‌ی کاری متناسبی دارید و نشرها شما را دعوت به همکاری می‌کنند یا هیچ‌کدام، شما سراغ یک نشر می‌روید و پیشنهاد می‌کنید تا در پروژه‌های آن‌ها همکاری داشته باشید، در هر صورت شما پیش از انتشار کار باید قاعدتاً یک قرارداد مکتوب با دفتر نشر امضا کنید و سپس پروژه پیش برود و مراحل مختلف خود را طی کند. البته من و خیلی از دوستان دیگر می‌دانیم بسیاری از نشرها نوشتن قرارداد را همیشه به «آینده» موکول می‌کنند، مخصوصاً اگر صاحب اثر را «بخواهند نگه دارند». یک زمانی شما می‌خواهد موردی با کسی کار بکنید، سریع قرارداد کتاب را می‌بندید تا دیگر حضوری کاری به همدیگر نداشته باشید، زمانی شما می‌خواهید یک نفر را بیشتر ببینید، برای همین سعی می‌کنید تا کارهای او بتدریج انجام بگیرد. هرچند درنهایت، بدون قرارداد مکتوب هیچ پروژه‌ای را شروع نکنید، بدون قرارداد مکتوب هیچ اثری را تحویل هیچ ناشری ندهید.

من شنیده‌ام، هرچند هیچ وقت ندیده‌ام که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آیین‌نامه‌ای در مورد حقوق مولفین و بستن قرارداد و غیره دارد. خب، فقط شنیده‌ام، همین‌طور که در پست قبلی‌ام در مورد نشر گفتم، همیشه سعی می‌شود شما اطلاعات کافی نداشته باشید. مثلاً من نمی‌دانم این خواسته‌ی تمامی ناشران قانونی است که حق و حقوق مادی و معنوی کتاب را از مترجم می‌گیرند یا نه، و این بند در تمامی قراردادها آمده است و من ندیدم تا حالا کسی توانسته باشد از این بند قرارداد بگذرد. هرچند مهم‌تر از تمامی بندها، موضوع پرداخت به صاحب اثر (مولف یا مترجم یا غیره) است.

اول از همه، لطف کنید یک قانون را قبول کنید: یا یک کتاب می‌فروشد در نتیجه یک ناشر برایش پیدا می‌شود تا بر رویش سرمایه‌گذاری کند یا نمی‌فروشد، درنتیجه اگر نشری گفت بیایید خودتان سرمایه‌گذاری کنید یا سرمایه‌گذاری مشترک داشته باشیم، به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی قبول نکنید. این را آخر همین متن توضیح می‌دهم اما در کلیت کار، دو مدل قرارداد روبه‌روی شما قرار می‌گیرد: درصد پشت جلد یا خرید قطعی.

درصد پشت جلد ساده است: درصدی بین دو طرف قرارداد مشخص می‌شود و در فاصله‌ی زمانی معین شده و تایید شده توسط دو طرف بعد از انتشار کتاب، این درصد در تیراژ کتاب‌های چاپ شده ضرب شده و به صاحب اثر پرداخت می‌شود. این روش، منطقی‌ترین روش بستن قرارداد است. نشرهای مختلف بسته به کتاب، ژانر و هزار و یک موضوع دیگر، تاکنون رقم‌هایی بین 5 درصد در حداقل‌ترین شکل ممکن و 32 درصد در حداکثر شکل ممکن پرداخت کرده‌اند. البته در واقعیت رقم‌های پرداختی بین 7 تا 12 درصد در نوسان است و بقیه عملاً شوخی هستند. فقط برخی نشرهای مشخص به بعضی صاحبان اثر خود ارقام تا 16 درصد پرداخت می‌کنند.

این پرداخت باید در هر نوبت بعدی انتشار تکرار بشود. یعنی صاحب اثر در نوبت اول انتشار هزینه‌ی کار را دریافت می‌کند و در چاپ‌های بعدی سود می‌برد. هرچند نشرها به شکل‌های مختلف سعی می‌کنند سر صاحب اثر را کلاه بگذارند. دو مورد اصلی کلاه‌برداری نشرها عبارت هستند از اول، رقم تیراژ. هم‌اکنون تقریباً تمامی نشرها می‌گویند بین 1100 تا 1650 نسخه تیراژ دارند اما به صاحب اثر می‌گویند بین 500 تا 1000 نسخه منتشر ساخته‌اند. یا اینکه به مترجم می‌گویند 1100 تا 1650 نسخه چاپ کرده‌اند درحالیکه در عمل 1200 تا 2500 نسخه از کتاب‌ها را به بازار عرضه کرده‌اند. این موضوع را هم باید توجه داشته باشید که 10 درصد تیراژ کتاب طبق قرارداد به‌خاطر کتاب‌هایی که خراب از چاپخانه بیرون می‌آیند، تبلیغ و موارد دیگر به صاحب اثر پرداخت نخواهد شد. اگر یک ناشر از هر 100 نسخه‌ی کتاب 10 هزار تومان سود ببرد، یعنی نسخه‌ای 100 تومان به صاحب اثر ندهد، در نگاه اول رقم زیادی نیست اما وقتی مثلاً در 50 هزار نسخه تیراژ کتاب سالانه‌ی یک نشر معتبر ضرب کنید، رقم 50 میلیون تومان دست شما می‌رسد. خودتان بقیه‌اش را حساب کنید.

دوم، برخی نشرها به صاحب اثر می‌گویند کتاب شما هنوز مانده است اما در خفا کتاب را غیرقانونی تجدید چاپ می‌کنند. این مورد را می‌شود برای کتاب‌هایی دید بیشتر از ده سال است در تمامی کتاب‌فروشی‌های معتبر تهران موجود هستند و هنوز چاپ اول رویشان خورده است. مثال بارز آن «رمز داوینچی» است که بعد از توقیف ارشاد قرار شد 10 هزار نسخه‌ی موجود در بازار پخش بشوند و دیگر کتاب تجدید چاپ نشود. خب، تا آخرین روزی که من ایران بودم هنوز این 10 هزار نسخه تمام نشده بود و هنوز هم جزو پرفروش‌های بازار است. به قول حسین شهرابی، این کتاب فقط توقیف شد تا پول مترجم‌های اثر را ناشر ندهد.

دومین روش قرارداد، خرید قطعی اثر است. برای کتاب بسته به تعداد صفحات یا تعداد کلمات قیمتی مشخص می‌شود با یک زمان‌بندی پرداخت و شما بعد از تحویل اثر، طبق قرارداد پو‌ل‌تان را می‌گیرید. مثلاً نشر «ویدا» می‌گوید 2 ماه بعد از پرداخت اثر ولی نشر «ققنوس» می‌گوید یک سوم هنگام عقد قرارداد،‌ یک سوم هنگام تحویل اثر و یک سوم 45 روز بعد از تحویل و بعد از تایید ویرایش کتاب. «کتابسرای تندیس» هم می‌گوید 6 ماه بعد از انتشار اثر.

این روش برای کتابی خوب است که بدانید آینده‌ای ندارد. یا در هنگام اجبار. مثلاً شما مشکل مادی دارید یا اینکه شما می‌خواهید یک اثر را منتشر کنید اما با توجه به ژانر آن به‌سختی ناشر پیدا می‌کنید. یا اینکه شما تازه‌کار هستید و اولین اثر شماست و فقط می‌خواهید وارد بازار بشوید. توجه داشته باشید اکثر کتاب‌هایی که قطعاً خریداری می‌شوند، سریع هم به بازار می‌رسند. چون ناشر پول پرداخت کرده است و برای اکثر نشرها هیچ‌چیزی سخت‌تر از این نیست برای اثری پول نقد پرداخت کرده باشند.

هرچند درنهایت بدانید عمده‌ی مطلق نشرها هرچقدر هم چانه بزنید معادل 10 درصد در 1000 نسخه‌ی اول انتشار را بیشتر به شما پرداخت نخواهند کرد. نشرهای مهربان‌تر معادل 10 درصد در 2000 نسخه‌ی اول را به برخی از مترجم‌ها یا صاحبان اثر پرداخت می‌کنند. توجه کنید اگر کتاب شما 100 هزار نسخه هم بفروشد قانوناً نشر یک ریال دیگر هم به شما پرداخت نخواهد کرد. یعنی با خرید قطعی، شما عملاً کار خودتان را به هیچ فروخته‌اید.

البته برخی نشرها با وقاحت تمام به صاحب اثر، کسی که کتاب اولی باشد می‌گویند 30 تا 50 نسخه از کتاب‌ را بعد از چاپ به تو می‌دهیم و تمام حق و حقوق کتاب را بالا می‌کشند. فکر نکنید این فقط برای نشرهای درجه‌ی دو و سه است، عمده‌ی مطلق نشرهای محبوب تهران این کار را کرده‌اند و می‌کنند. یکی از نشرهای تهران با وقاحت بیشتر برای دو کتاب اول مترجم‌ها، شاعرها و نویسنده‌های جوان چنین درخواستی را مطرح می‌کند. دو نشر معتبر تهران را می‌شناسم که با پررویی تمام در قراردادهای خرید قطعی کتاب خودشان قید می‌کنند اگر کتاب توقیف شد، صاحب اثر باید کل پول‌های دریافتی را پس بدهد.

در کل، تا جان به لب نشده‌اید، قرارداد فروش قطعی اثر را امضا نکنید.

 

 

من در قسمت بعدی، همکاری و سرمایه‌گذاری در انتشار کتاب بین صاحب اثر و ناشر را توضیح می‌دهم و بعد در یک قسمت دیگر سراغ بندهای عمده‌ی قراردادهای کتاب می‌روم.

 

ماجرای نشر کتاب در ایران: کلیت مراحل نشر


 

اول این سوال برای خودم مطرح بود و بعد این سوال را بارها شنیده‌ام، نشر کتاب در ایران چه مراحلی دارد؟

نمی‌دانم چرا هیچ‌وقت جایی ندیدم خلاصه این موضوع را توضیح داده باشد، هرچند ته دلم می‌دانم در ایران ذهنیت اصلی مسئولین فرهنگی، چه در بخش دولتی چه در بخش خصوصی، در این است که طرف مقابل آن‌ها حداقل اطلاعات ممکن را داشته باشد. همیشه تلاش می‌شود تا شما «ندانید» تا بتوانند بر پایه‌ی «ندانسته‌های» شما، شما را تحت کنترل کامل خود نگه دارند و شما را هدایت کنند، طوریکه متوجه نشوید، عملاً سر شما را کلاه هم می‌گذارند در این میان. یکی از دلایل اصلی نوشته شدن این مجموعه یادداشت‌ها، انتقال اطلاعاتی است که من تجربی در این چند سال فعالیت‌های اخیر خودم در ایران کسب کرده بودم.

مراحل انتشار کتاب در ایران از لحاظ تئوریک مشخص است هرچند در عمل همیشه در نقطه‌ای قفل می‌شود و برخلاف ذهنیت شما، ممکن است زمان بسیاری در این میان هرز برود و شما نفهمید چگونه و چرا این چنین شد. من کلیت موضوع را در این پست توضیح می‌دهم و بعد بتدریج هر مورد را جداگانه با توجه به تجربه‌ی کتاب‌های خودم و دوست‌هایم، توضیح مفصل‌تر خواهم داد.

در مرحله‌ی نخست شما باید یک اثر آماده‌ی انتشار در یک ژانر مشخص داشته باشید و بتوانید با یک نشر به توافق برسید، یعنی با همدیگر قرارداد مکتوب امضا کنید. این قدمی اساسی و مهم است و باید توجه به جزئیات بسیاری در انتخاب نشر داشت، نشری که توانایی، امکانات و قدرت انتشار اثر شما را داشته باشد.

دوم کتاب شما باید آماده بشود. طبق قوانین ایران، باید نسخه‌ی نهایی یک کتاب برای دریافت مجوز به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه بشود: یعنی کتاب صفحه‌بندی کامل، ویراستاری و نمونه‌خوانی نهایی شده باشد و به گفته‌ی شفاهی مدیران ارشاد،‌ بعداً یک واو آن هم عوض نشود هرچند در عمل بسیاری از نشرها بعد از دریافت مجوز هزینه برای این موارد خرج می‌کنند، چون واقعاً چقدر احتمال دارد کتاب شما مجوز بگیرد؟‌ آماده‌سازی کتاب بسته به ژانر و مدل کتاب فرق می‌کند اما درنهایت شما را به یک نسخه‌ی پی‌دی‌اف از اثر می‌رساند. این نسخه می‌تواند مراحل اداری را طی کند.

اولین مرحله‌ی اداری کتاب، دریافت «فهرست‌نویسی پیش از انتشار کتاب» یا «فیپا» از کتاب‌خانه‌ی مرکزی ایران است. در این مرحله کتاب شما رسماً ثبت شده است: نام کتاب، نام ناشر، نام مولف (و مترجم)، ویراستار و غیره تمامی باید در این مرحله ثبت بشوند. فیپا باید در ابتدای هر کتاب منتشر بشود و کد فیپای ایران، ثبت جهانی اثر هم به‌شمار می‌رود. فیپا به اثر شما شخصیت حقوقی می‌دهد و شما با توجه به فیپای کتاب می‌توانید از اثر خود نسبت به تجاوز دیگران دفاع کنید. در کشورهای دیگر جهان، شما در این مرحله می‌روید و کتاب خود را منتشر می‌کنید اما در ایران باید بروید و از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز نشر دریافت کنید.

البته دریافت مجوز برای تمامی نشرها الزامی نیست، نشرهایی مانند انتشارات وزارت امور خارجه، سمت، کتاب‌های دانشگاهی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و غیره، یعنی نشرهای دولتی احتیاج به دریافت مجوز مکتوب از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ندارد و شورای مرکزی آنان هرکدام را بررسی کرده و نظر شورا، برابر مجوز نشر خواهد بود.

ناشر شما، یا اگر شما به‌صورت «مولف نویسنده» شخصاً خواستار مجوز نشر نشده باشید خود شما، باید یک سی‌دی حامل فایل پی‌دی‌اف کتاب و یک نسخه‌ی پرینت شده‌ی اثر پرینت باید پشت‌سفید باشد را به بخش بررسی کتاب وزارت ارشاد تحویل بدهید در نزدیکی میدان بهارستان، در ساختمان وزارت ارشاد و یک کد دریافت کنید. این کد معرف کتاب شما در ارشاد خواهد بود.

شما باید منتظر باشید تا کتاب‌تان بررسی شده و نظر ارشاد بیاید. آقایان وزارت‌خانه ادعا می‌کنند با میانگین ده روزه نظر خود را در مورد کتاب‌ها می‌دهند ولی در اکثر موارد این نظر به شش ماه هم می‌رسد و در خیلی موارد ممکن است بیش از یک سال منتظر نظر اولیه‌ی ارشاد باشید.

ممکن است کتاب شما مجوز دریافت کند کارت سبز یا ممکن است حذفیات به کتاب شما بخورد. حذفیات در کاغذهای سفید رنگ پرینت شده، بدون شماره‌ی ثبت،‌ بدون امضا و بدون هیچ‌گونه رسمیت از ناشر می‌خواهند موارد مشخص شده را در کتاب حذف یا تغییر بدهد. به شما صفحه‌ی کتاب داده می‌شود و شماره‌ی خط و گفته می‌شود از اینجا تا آنجا تغییر کرده یا حذف بشود. البته الزاماً شما در همان شماره‌ی صفحه و شماره‌ی خط ممکن است مورد را پیدا نکنید بلکه ممکن مثل یک کتاب من، تمامی موارد خواسته شده را مجبور بشوید سرچ بزنید و مثل قطعه‌های پازل پیدا کنید.

درخواست تغییر و حذف ممکن است تا پنج مرحله تکرار شود. نشنیده‌ام بیشتر از پنج مرحله تکرار شده باشد. همچنین اگر بیشتر از 30 درصد یک کتاب نیازمند تغییر باشد در همان اولین مرحله کتاب شفاهی توقیف می‌شود. توجه داشته باشید: ارشاد هیچ‌وقت به شما هیچ‌گونه سند رسمی در مورد درخواست‌های حذف یا توقیف نمی‌دهد. شما هیچ‌وقت نمی‌توانید رسماً از ارشاد شکایت کنید چون هیچ سندی در اختیار شما نیست.

شما بعد از دریافت کارت سبز، می‌توانید کتاب خود را منتشر کنید. هرچند همچنان دو مرحله‌ی تایید دیگر را باید طی کنید: طرح جلد کتاب باید به دفتر مربوطه در وزارت ارشاد برود و مهر تایید بخورد و بعد از انتشار کتاب، ناشر شما باید پنج نسخه از کتاب را به وزارت ارشاد ببرد و منتظر دریافت «اعلام وصول» باقی بماند. اعلام وصول یعنی ارشاد نسخه‌ی چاپ شده‌ی شما را با نسخه‌ی ارائه شده برای درخواست مجوز یکی باشد.

بعد از دریافت اعلام وصول، شما می‌توانید کتاب خودتان را در بازار بفروشید و به پخشی‌ها و کتاب‌فروشی‌ها ارائه دهید. اگر مجوز نداشته باشید و کتاب منتشر کنید، یا اگر اعلام وصول نداشته باشید و کتاب‌تان در بازار فروش باشد، احتمالاً بین سه ماه تا دو سال حکم زندان دریافت می‌کنید و باید جریمه‌ی نقدی نیز پرداخت کنید و همچنین وارد لیست سیاه ارشاد می‌شوید و همیشه برای دریافت مجوز کتاب دچار مشکلات جدی می‌شوید.

برای انتشار کتاب، برای هر مرتبه انتشار کتاب شما باید این کوهستان را رد کنید. در سریع‌ترین شکل، سه کتاب من توانست در بازه‌ی زمانی دو ماه و نیم این فرآیند را طی کند و منتشر بشود و در بدترین شکل این فرآیند نزدیک به دو سال و نیم طول کشید، البته این برای کتاب‌های منتشر شده‌ی من است و باید دید رکود سکون را کدام اثر من درنهایت خواهد شکست. شاید این روند سخت به‌نظر برسد اما درنهایت باید آن را طی بکنید تا به یک اثر مکتوب منتشر شده برسید.

مقدمه: شکستِ سکوت، یادداشت‌هایی با موضوع انتشار کتاب در ایران


سال 2005 میلادی با یک قرار اینترنتی، اولین اثر من در مجله‌ی گردون ادبی در برلین به لطف عباس معروفی منتشر شد، اتاق نمایشنامه‌ای از هارولد پینتر. همان‌سال من در دفتر نشر کاروان قرارداد کتاب قدرت کابالا، فن‌آوری برای روح و روان را امضاء کردم و فایل کتاب البته تحویل داده شده بود. بعد از آن من با دفترهای نشر ویدا، افراز، هزاره‌ی سوم اندیشه، کتابسرای تندیس و مروارید امضاء کردم. البته در این بین قراردادی با انتشارات پیدایش هم امضا شد اما در همان ابتدای کار، قرارداد را لغو کردیم چون مجموعه‌ی سه جلدی موردنظر، مشکلات فراوانی در زمینه‌ی ممیزی پیدا می‌کرد. در این فاصله شش عنوان کتاب با ترجمه‌ی من در بازار ایران منتشر شده است و یک عنوان هم ای‌بوک از چارلز بوکوفسکی منتشر کرده‌ام.

همچنین من از فاصله‌ی زمانی سال 2004 تاکنون هم مرور کتاب کار کرده‌ام هم در فضای وب‌لاگ و وب‌سایت، همچنین روزنامه‌ها و مجلات در بخش کتاب و ادبیات مطالب تالیف و ترجمه منتشر کردم، یعنی به‌خاطر کارم با مدیرها و مسئول‌های نشرهای مختلف، همچنین مترجم‌ها و نویسنده‌ها دیدارهای مختلفی داشتم و حرف‌های مختلفی زده‌ایم. همچنین من برای دوره‌ای یک ساله، مشاور نشر کتابسرای تندیس در زمینه‌ی انتخاب کتاب در بخش ترجمه‌ی این نشر بودم و غیررسمی و موردی، مشاوره‌هایی به مدیران دو نشر دیگر هم دادم. همچنین من برای دوره‌ای سه ماهه در دفتر نشر افراز کار می‌کردم و کمی بیشتر از یک سال، وب‌سایت این نشر را هم اداره می‌کردم.

یک مرتبه می‌خواستم مطالبی در مورد نشر کتاب در ایران بنویسم و منتشر کنم، مواردی در مورد نحوه‌ی بستن قرارداد، در مورد چانه‌زنی با ناشر، در مورد قوانین و همچنین در مورد سیاهی‌های بازار نشر. تقریباً هیچ‌وقت امکان زمانی چنین کاری را پیدا نکردم. یک دلیل اینکه حرف نزدم، وحشت بود. وحشتی چند جانبه از چند مسیر مختلف، هرچند دلیل نمی‌شد همان‌موقع هم در تهران ساکت مانده باشم. مثلاً با اسم مستعار مقاله‌ی «سراشیبی سقوط و سراشیبی بازگشت برای نشر چشمه» را نوشتم، ولی در عمل بیشتر سکوت بود و بس.

خُب، حالا می‌خواهم بتدریج حرف‌هایم را بنویسم و منتشر بکنم. یک سمتِ حرف‌های من، موضوع ممیزی است و بلایی که این موضوع بر کتاب‌هایم آورده است، بخش دیگر آن موضوع نشرهاست و بلاهایی که بر صاحبان اثر می‌آورند، از موضوع تیراژ گرفته تا موضوع قرارداد و موضوع پرداخت، و البته، بخش دیگری از حرف‌هایم در مورد صاحبان اثر، مخصوصاً مترجم‌هاست و بیشتر حرف از روندهای غیرحرفه‌ای برای ارائه‌ی سریع‌تر اثر به بازار کتاب است.

تمامی این‌ها مقدمه‌ای باشد برای نوشته‌های آینده، البته، نوشته‌هایم را با تمرکز با کتاب‌های خودم خواهم نوشت و امیدوارم این متن‌ها را صرفاً به‌عنوان آسیب‌شناسی بر روند نشر ایران بخوانید، نه به عنوان حاشیه‌سازی یا هر عنوان بی‌معنای دیگر و امیدوارم این متن‌ها مفید واقع بشوند.