اولین نشانه‌های طوفانی که پس‌فردا خواهد آمد.

اولین ابرها، هنوز سفید و علاف، پایین‌های آسمان آویزان‌اند...

خُب پس‌فردا طوفانی خواهد بود؟

مطمئن هستم اما اطمینان من یک دروغ است.

اطمینان به معنای دیدن نیست.

پس‌فردا وجود ندارد.

فقط همین‌ها هست:

آسمان آبی با کمی مه و ابرهای سفید در سطح افق،

با لکه‌های زیر ابرها، انگار به سیاهی بگرایند.

امروز همین شکلی است

و چون تا الان امروز همه چیز است، این‌ها همه‌ی چیزهایند.

شاید پس‌‌فردا مرده باشم کی می‌داند؟

که یعنی طوفان پس‌فردا

چیزی متفاوت خواهد بود

بعد از مرگ من.

می‌دانم که طوفان در چشم‌هایم نخواهد بارید

اما اگر دیگر در این دنیا نباشم، دنیا متفاوت می‌شود

با یک آدم کمتر

و طوفان، بر جهانی متفاوت می‌بارد و همان طوفان نخواهد بود.

در هر حال، طوفانی که ببارد، همان طوفانی است که

            خواهد بارید.

 

10 جولایی 1930