خوشبختی

 

نسخه‌ی چاپی رمان نوجوانانم دستم است (آتش‌بازی. لیندا جی اسمیت. نشر ویدا. 1389. 2200 نسخه. 176 صفحه. 2500 تومان)، متن دو قرارداد جدید با نشر هزاره‌ی سوم اندیشه دستم است، مال دو کتاب که ماه‌ها پیش تحویل داده بودم. تهران دوستان نام‌آشنا هستند. دوستان جدید. دوستان قدیمی. و با قرص‌های آرام‌بخش نفس‌های آرام می‌کشم. جلسه‌ی رونمایی دفتر شعر احسان عابدی را بودم. جلسه‌ی نقد شعرهای سهند آقایی را بودم. و هر جایی بشود و ادبیاتی‌ها باشند، توی این روزهای باقی‌مانده‌ی سفر تهرانم می‌روم. می‌بخشید وب‌لاگ به روز نمی‌شود، فکر کنید مرخصی‌ام. هرچند امروز صبح ترجمه‌ی دومین دفتر شعری تمام شد که از فارسی به انگلیسی کار کرده‌ام. نام‌های‌شان؟ باشد برای وقتی که کارها به سرانجامی رسیده باشند. و به امید دیدار. به امید دیدار...

بوکوفسکی در دو فرمت دیگر

 

 

قبلا نسخه‌ی پی‌دی‌اف کتاب ناخدا برای ناهار بیرون رفته و ملوان‌ها کشتی را در اختیار گرفته‌اند، نوشته‌ی چارلز بوکوفسکی را منتشر کرده بودیم، که اولین جلد از سری کتاب‌های اینترنتی گردون است، حالا می‌توانید نسخه‌ی ای‌پاب آن که مخصوص موبایل است و به لطف دوست عزیز جادی درست شده را در این آدرس  یا این آدرس و نسخه‌ی پی‌دی‌اف بدون عکس کتاب، که برای پرنت زدن مناسب است را از این آدرس یا این آدرس دانلوود کنید، ممنون.

یک نکته برای دانلوود کتاب بوکوفسکی

 

از چند جا به من خبر دادند که مشکلی در دانلوود کتاب بوکوفسکی وجود دارد، لطفا اگر موقع دانلوود برای عبور از صفحه‌ها – مثلا ورود به فیس‌بوک – از یک نرم‌افزار استفاده می‌کنید، لطف کنید و قبل از شروع دانلوود، نرم‌افزارتان را ببندید. نرم‌افزار نمی‌گذارد دانلوود انجام شود. در هر صورت،‌ اگر هنوز هم مشکل دارید، لطف کنید و به یکی از آدرس‌های زیر ایمیل بزنید:

Soodaroo@gmail.com

loveinloneliness@yahoo.com

سر فرصت کتاب را برای‌تان ایمیل خواهم زد. خانوم سپینود در مورد حجم کتاب گفته‌اند، و این‌که توی سرعت‌های پایین اینترنت‌های تلفنی مشکل وجود دارد. توی این فکر هستم که یک نسخه منتشر کنم که صرفا متن کتاب را بدون طرح جلد یا عکس‌ها داشته باشد. اگر می‌خواهید کتاب را پرینت بزنید، لطفا چند روز برای رسیدن این نسخه صبر کنید. هنوز دارم فکر می‌کنم. فعلا منتظر رسیدن خبرهایی هستم تا شاید نسخه‌ی تلفنی کتاب را هم درست کنیم و هر دو نسخه هم‌زمان منتشر شوند.

 

به امید روزهای خوبی که بیایند...

 

زمانی برای کتاب‌های اینترنتی و چند لینک دیگر

 

ممنون از همه‌ی دوستانی که لطف کردند و در وب‌سایت‌ها و وب‌لاگ‌های‌شان در مورد کتاب «ناخدا برای ناهار بیرون رفته و ملوان‌ها کشتی را در اختیار گرفته‌اند» نوشتند. واقعا واقعا واقعا ممنون.

 

اول:‌ زمانی برای پژوهش طنزی اینترنتی

 

تقریبا هم‌زمان با تلاش‌های من برای انتشار کتاب بوکوفسکی، خانوم رویا صدر، طنزنویس و محقق ادبی، در وب‌لاگ خودشان نسخه‌ی کامل کتاب «طنز دات‌ کام – طنز وب‌لاگی» را عرضه کردند. کتاب ساده منتشر شده است. بدون طرح جلد یا فرمی که نشر چشمه برای انتشار درنظر گرفته بود، تنها متن کتاب را در همان شکلی دارد که خانوم صدر تایپ کرده بودند. کتاب 179 صفحه است، و فهرست مفصل آن به شرح زیر است:

دیباچه

طنز وبلاگی و تاریخچه‌ی آن

مرکزیت‌زدایی، ویژگی محوری طنز وبلاگی

تزلزل و بی‌نظمی در وبلاگهای طنز، در مقایسه با طنز مطبوعاتی

پیامدهای طنز وبلاگی

1 استفاده از ظرفیت‌های زبان و گنجایش آن

2 امکان ارتباط و آشنایی با طنزنویسان فارسی زبان کشورهای دیگر

3 تشکیل جامعه‌های ارتباطی (شبکه‌ای) و گروه‌های وبلاگی طنز

4 ارزیابی دغدغه‌های ذهنی بلاگرها

5 رویارویی بی‌پرده و صریح با «خود»

6 پیامدهای دیگر

قالب‌های طنز در وبلاگستان

1 قالب‌های ابتکاری

2 قالب‌های نو و روزآمد دنیای اینترنت

3 روزنوشت

4 جوک و اس‌ام‌اس

5 قالب‌های معمول و شناخته شده‌ی نوشتاری

5-1 داستان و نمایشنامه

5-2 شعر و ترانه

5-3 نظریه نویسی: نثر کلاسیک/ نثر ژورنالیستی/ متون تخصصی/ نقد ادبی

ترکیب موضوع در طنز وبلاگستان

1 طنز سیاسی

2 طنزهای شخصی، تخصصی-صنفی یا محلی

3 طنز درون وبلاگی

4 طنز مناسبتی و موجی

5 طنز اجتماعی

6 طنزها یا وبلاگهایی با محوریت یک شخص،‌ کتاب، فیلم و یا نشریه

7 طنز غیراخلاقی و ضدمذهبی

8 طنز ورزشی

نمایه به ترتیب نشانی وبلاگها

نمایه به ترتیب نام وبلاگها

فهرستی که روبه‌روی خواننده است، هوس‌انگیز است! و به این فهرست باید این مساله را هم اضافه کرد که تمام فصل‌ها، نمونه‌ی آثار را هم در کنار خود دارند. ایووووووووووول! خسته نباشید خانوم صدر! و خسته نباشید هم ممیزهای محترم وزارت‌خانه که زحمت کشیدند و پنج سال کار خانوم صدر را ممنوع اعلام کردند تا امروز مجانی این کتاب در همه‌ي دنیا خوانده شود. واقعا حیف نبود که هزار و پانصد نسخه توسط نشر چشمه چاپ می‌شد و بعد هم چند تا جایزه‌ی دولتی و غیردولتی می‌برد و بعد از چند سال، دوباره یک یا دو نوبت دیگر تجدید چاپ می‌شد. مثل تحقیق‌های طنزی که سید ابراهیم نبوی یا مرحوم آقای صلاحی انجام داده بودند و هنوز هم به درستی دیده نشده‌اند. حتما این کتاب یک و نیم مگابایتی را دانلوود کنید و حال‌اش را ببرید. خدا را شکر عید نوروز هم نزدیک است و تا دل‌تان بخواهد وقت آزاد.

 

دوم: زمانی برای کتاب‌های شعر

 

وب‌سایت «سه‌پنچ» شماره‌ي اسفند خود را به انتشار چند کتاب اینترنتی اختصاص داده است:

1 – ویرگول‌ها به کنار! آمدنم آمده «تو» ببیند – مجموعه شعری متعلق به آقای شوهانی. 60 صفحه و 953 کیلوبایت.

2 – چیز/ یک قطعه شعر بلند – ناصر پیرزاد – 25 صفحه و 217 کیلوبایت.

3 – از آن همه دیروز – ابوالفضل پاشا –  در 54 صفحه و 356 کیلوبایت.

4 – سابه لای پوست – رویا تفتی – در 30 صفحه و 255 کیلوبایت.

5 – آغوش من از سفر پُر است – فریاد شیری – در 78 صفحه و 417 کیلوبایت.

 

سوم:‌ بازتاب «کتاب بوکوفسکی» سودارو

 

1 – مجتبا صولت‌پور، ویراستار کتاب، در وب‌لاگ‌اش نوشته در مورد ویرایش کتاب و اهمیت نشر الکترونیک: «نشر الکترونیک و انتشار کتابی از بوکوفسکی». لطف کنید و بخوانید. جالب است.

  

2 – استاد سابق‌ام در دانشگاه، آقای امیری، در وب‌لاگ‌شان دانشجویان رشته‌ی مترجمی که با ایشان کلاس دارند را مجبور کرده‌اند که کتاب بوکوفسکی را به عنوان پروژه‌ی درسی کار کنند. واقعا خوشحال شدم. این از آن دست اتفاق‌هایی است که خیلی کم اتفاق می‌افتد. ممنون آقای امیری از ایده‌ی فوق‌العاده‌تان.

 

کتاب اینترنتی من – قسمت اول

 

برای دانلوود نسخه‌ي مجانی «ناخدا برای ناهار بیرون رفته و ملوان‌ها کشتی را در اختیار گرفته‌اند» بر روی این خط کلیک کنید

 

تا شش ماه پیش، سیستم ترجمه‌ام به این شکل بود که یک چیزی را ترجمه بکنم، چون فقط دوست‌اش دارم و بعد بگذارم‌اش روی پوشه‌ي «کتاب» بر روی هارد کامپیوتر، یک نسخه‌اش را به یکی از دوستانم ایمیل بزنم [برای روز مبادا] و یک نسخه‌اش را هم روی از دیگر کامپیوترهای خانه‌ی بگذارم. بعد هم می‌رفتم سراغ یک کار دیگر. تا همین هفته‌ی پیش، تنها نسخه‌ی اینترنتی نمایش‌نامه‌ی «اتاق» (این‌جا و این‌جا) تنها اثری بود که از من در اینترنت منتشر شده بود.

سه‌شنبه شب بارانی مشهد را قدم‌زنان و گیج به خانه برگشتم و یک مشت مسکن خوردم [وحشتناک از تماشای فیلم حمله به کوی آسیب دیده بودم] و خوابیدم. نزدیک سه صبح بیدار شدم و باران را گوش کردم و فکر کردم تا نزدیک‌های پنج صبح خوابم برد. عصر قبل از آن‌که بیرون بروم، کتاب بوکوفسکی را آپ‌لود کرده بودم و منتظر بودم تا اول در «گردون ادبی»‌ منتشر بشود.

صبح بیدار شدم و توی «گوگل ریدر» دیدم که کتاب منتشر شده است.

لینک‌ها را از روی ایمیل «یاهو»‌ام درآوردم و روی وب‌لاگ گذاشتم. به این امید که عصر بروم و با «ای‌دی‌اس‌ال» بتوانم روی «فیس‌بوک» و از طریق «جی‌میل» برای کتاب تبلیغ کنم. بعدازظهر چهارشنبه اینترنت به خاطر «آپ‌دیت‌» کردن دستگاه‌های شرکت «صبا نت» در مخابرات، بسته بود. با اینترنت تلفنی نمی‌توانستم «جی‌میل» یا «فیس‌بوک»‌ را باز کنم. یو نود و هفت صبر ایوب می‌خواهد وقتی فقط سرعت 32 کیلوبیت داشته باشی. اینترنت تلفنی‌ام فرق نکرده، اما در نه ماه گذشته،‌ میانگین سرعت‌اش نصف شده است.

هنوز نتوانستم کار تبلیغی روی کتاب انجام بدهم. صرف همین وب‌لاگ و چند جای دیگری که نوشته‌اند یا لطف کرده‌اند در «ریدر» عرضه کرده‌اند یا لینک داده‌اند. ممنون از همه.

ولی احساس می‌کنم که درها به رویم بسته است.

البته، کتاب منتشر شده است. حوالی پنج ماه پیش،‌ وقتی پرینت‌های کتاب را دستم گرفتم تا ترجمه کنم، دچار یک دوگانگی بودم:‌ می‌توانستم متن را تلطیف کنم، کلمه‌هایی را این‌جا و آن‌جا عوض کنم و کتاب را از ممیزی رد کنم و توسط یکی از این نشرهای تهران به بازار بفرستم، حدود بیست درصد کتاب عوض می‌شد و حدود پنج درصدش حذف می‌شد. یا می‌توانستم همین جوری روی اینترنت قرارش بدهم، به همین شکلی که هست. اتفاقی که آخرسر افتاد.

ترجمه که تمام شد، وقتی کتاب را تایپ کردم، فرستادم برای مجتبا صولت‌پور تا متن را بخواند و نظر بدهد. خوب، مجتبا هم با وسواس همیشگی‌اش نشست کتاب را ویرایش کرد و پس فرستاد. البته،‌ خواسته بودم ویرایش کند، اما فکر نمی‌کردم این‌قدر وقت و انرژی روی کتاب بگذارد. کتاب با دستان او یک چیز دیگری شد. مرسی مجتبا. بعد هم طرح جلد را مهدی کیائی‌فرد کار کرد. سه هفته پیش که مشهد هم‌دیگر را دیدیم، خندید و گفت فهمیدی چه جوری طرح جلد را کار کردم؟ گفتم با دست کشیدی و بعد اسکن کردی. خندید و گفت با دست کشیدم و بعد با موبایل عکس گرفتم و فرستادم دست‌ات. مهدی همین جوری است،‌ خیلی کارش خوب است، ولی حوصله‌ی کارهای فنی را ندارد. خوب بیست سال‌اش است، چه انتظاری باید داشته باشم؟ نابغه است و همین بس است.

می‌خواستم کتاب را «شب یلدا» بر روی نت بگذارم. برای این‌که کتاب را آماده کنم، متن صد و چهل و خورده‌یی صفحه‌یی آن را با عکس تزئین کردم. البته نسخه‌ی اصلی هم عکس داشته – که توی فایل پی‌دی‌اف فقط جای‌شان خالی بود – اما من عکس‌ها را خودم انتخاب کردم و جای‌شان را هم همین‌طور. فکر می‌کنم کتابی که منتشر کردیم، عکس‌های بیشتری نسبت به نسخه‌ی اصلی داشته باشد. از چند وب‌سایت و همین‌طور یک نسخه‌ی دیگر از آثار بوکوفسکی برای پیدا کردن عکس‌ها استفاده کردم. مقدمه‌ی مترجم را نوشتم و شناخت‌نامه و فهرست آثار را هم اضافه کردم،‌ تا کتاب کامل باشد.

چند روز مانده به «شب یلدا»، یکی از این ایده‌های عجیب و غریب به سرم زد، که بیایم با یکی از این نشرهای فارسی توی خارج از کشور صحبت کنم و به جای یک کتاب، چند کتاب کار شود و یک مجموعه کتاب‌های اینترنتی کار کنیم. اولین قرعه‌ام هم به نام «عباس معروفی»‌ بود که مهربان قبول کرد. کتاب را فرستادم و بی‌خیال «شب یلدا» شدم. البته بعدا دوستان اعتراض کردند که چرا سراغ «رضا قاسمی»‌ و «نشر خاوران» نرفته‌ام؟ حر‌ف‌شان این بود که «عباس معروفی»‌ یک جنبه‌ی سیاسی پیدا کرده و این برای تو خوب نیست. می‌تواند خطرناک باشد. ولی امیدوارم دیگر دوستان درک کنند که مساله‌ی این کتاب‌ها برای من ادبیات است و این‌که باید کلمات را به دنیای اینترنت کشاند. من از سیاست و هر چیزی که به این کلمه مربوط می‌شود، متنفرم. و مواظبم که فاصله‌ام را با این دنیا، تا جایی که می‌شود،‌ دورتر و دورتر نگه دارم.

قبول؟

حالا اولین جلد کتاب‌ها منتشر شده است. ولی الان حتا «گوگل‌ریدر» هم از دسترسی خارج شده. باید چک کنم که اگر اینترنت «ای‌دی‌اس‌ال»‌ باز شده، بروم و کارهای تبلیغی را بکنم. و ببینم چند نفر دانلوود کرده‌اند. هر دو سرور می‌شمارند و این خوب است.

جلد دوم «کتاب‌های اینترنتی گردون»، منتخبی از شعرها الهام ملک‌پور است با نام «منقار در گوشت بی‌مُهره»، کتاب 118 صفحه دارد، طرح‌جلد و صفحه‌آرایی‌اش کار امیرحسن رمز‌گویان است و کار انتخاب شعرها هم با خود من – البته با مشورت و همراهی خود شاعر – بوده. کتاب تا قبل از نوروز منتشر خواهد شد.

به امید همه‌ی روزهای خوبی که بیایند...

 

پیوست: ویرایش کتاب بوکوفسکی ماجرای دنباله‌داری دارد، که در یک پست مجزا، به صورت مفصل دیگر عنوان خواهد شد.

 

 

بفرمایید تو یک ای‌بوک مجانی چارلز بوکوفسکی میل کنید

 

 

 

برای دانلوود جلد اول «کتاب‌های اینترنتی گردون»، تنها کافی است روی این لینک، یا این لینک کلیک کنید، یا به صفحه‌ی این کتاب در وب‌سایت «گردون ادبی» بروید، و متن مصور 188 صفحه‌یی کتاب «ناخدا برای ناهار بیرون رفته و ملوان‌ها کشتی را در اختیار گرفته‌اند» نوشته‌ی چارلز بوکوفسکی با ترجمه‌ی سید مصطفی رضیئی – سودارو – در دستان‌تان باشد. لطف کنید در مورد این کتاب در وب‌لاگ‌ها و وب‌سایت‌های‌تان بنویسید. و لطف کنید این فایل را در سرورهای خودتان پخش کنید. به امید همه‌ی روزهای خوبی که بیایند....

دهه‌ی 1350 در سال 2010: نگاهی به مجله‌ی اینترنتی «دستور»

 

توضیح: شماره‌ی اول مجله‌ی دستور در شهریور ماه گذشته در 145 صفحه و به حجم حدودی 700 کیلوبایت بر روی اینترنت قرار گرفت و چند روز پیش، شماره‌ی دوم این مجله در 248 صفحه و حجم 1.7 مگابایت منتشر شد. هر دو شماره‌ی این مجله را می‌توانید از این لینک دانلوود کنید.

 

تصویر اول: هدف ادبی اینترنت را توجیه می‌کند

 

لیلی گلستان در گفت‌وگوی مفصلی که نشر ثالث منتشر کرد، تصویری نقش می‌زند از دنیای فرهنگ امروز ما، هرچند تصویر او متعلق به سه دهه قبل است [نقل به مضمون]: برای گرفتن مجوز گالری گلستان به یکی از این سازمان‌های عریض و طویل مراجعه می‌کند، فرم پر می‌کند و منتظر می‌ماند و منتظر می‌ماند تا او را به اتاق رئیس بخواهند. در اتاق رئیس، می‌فهمد مرد جوان جدید آمده، حتا نمی‌داند که لیلی گلستان کیست و گریه‌ش می‌گیرد. آقای رئیس با دیدن اشک‌ها شوکه می‌شوند و ناخودآگاه مجوز را امضاء می‌کنند.

همیشه این سوال در ذهن من بوده که چرا دوستان ادبیات‌چی عزیز ما، این‌قدر به خودشان زحمت می‌دهند تا سرمایه‌گذاری‌های مادی انجام بدهند [که می‌دانند در خیلی جاها مثل شعر جواب نمی‌دهد] و هفت کفش آهنین و هفت شنل آهنین بر تن می‌کنند و سراغ گرفتن مجوزهای لازم [یک کلکسیون از مجوزهای لازم] می‌روند و آخرسر خودشان را به هزار و یک مدل ممیزی محدود می‌کنند [ممیزی‌های دولتی، ممیزی‌های گروهی و دسته‌یی و کارگاهی، ممیزی‌های فردی، ممیزی‌های اجتماعی و تاریخی و...] تا بتوانند آخرسر در تیراژی محدود چیزی را منتشر کنند که [احتمالا] هیچ پخش‌کننده‌یی حاضر به پخش آن نیست و اگر هم پخش بشود، کی آن را خواهد خرید؟

در سال 2010 میلادی موضوع فرق کرده است. خانوم‌ها و آقایان ادبیات‌چی عزیز ما [مخصوصن نسل‌های جدید و جدیدتر] بیشتر وقت ادبی خودشان را جلوی مانیتورهای‌شان صرف می‌کنند. اینترنت در خدمت ادبیات است: انبوهی از وب‌سایت‌ها و وب‌لاگ‌های ادبی شکل گرفته‌اند و شکل می‌گیرند و متولد خواهند شد. چه چیزی «دستور» را متمایز می‌کند؟ یک گروه ادبی که قبلن نظرات خود را در جاهایی مثل پایگاه ادبی «مطرود» عرضه کرده بود، حالا یک مجله‌ی ادبی منتشر می‌کنند، چرا باید یک نفر مثل من برای چنین اتفاقی هیجان‌‌زده بشود؟

دلیل‌اش خیلی ساده است: آن‌ها مجله‌شان را در فرمت پی‌دی‌اف منتشر کرده‌اند. مگر پی‌دی‌اف چه خاصیت‌هایی دارد؟

 یک – پی‌دی‌اف، برخلاف اچ‌تی‌ام‌اِل، منسجم است. هیچ‌کسی هیچ‌وقت تمام صفحه‌های یک مجله‌ی اینترنتی معمولی را ورق نمی‌زند، هیچ ‌کدام از خوانندگان عادی [مثلا «جن و پری»] نمی‌آیند همه‌ي ده‌ها صفحه‌يی را باز کنند که این مجله در هر شماره منتشر می‌کند. ولی در یک فایل پی‌دی‌اف، همه‌ی متن‌ها یک جا و کیلویی به دست خواننده می‌رسد، شما چه بخواهید و چه نخواهید، در فهرست مجله، نام‌ها و عنوان‌ها را می‌بیند و چه بخواهید و چه نخواهید، متوجه متن‌هایی می‌شوید که در یک مجله‌ی ادبی معمولی اینترنتی از دست می‌روند.

دو – برخلاف اچ‌تی‌ام‌اِل، می‌توان پی‌دی‌اف را ذخیره کرد [به مرور زمان رنگ و رویش به خاطر پاک شدن حافظه‌ی موقت – رَم – یا تمیز شدن حافظه‌ی هارد رایانه‌ی شما نمی‌رود]، می‌توان آن را رایت زد [فایل‌های اچ‌تی‌ام‌اِل، مخصوصن اگر نام فارسی داشته باشند را نمی‌توان رایت زد، مگر این‌که آن‌ها را در فرمت زیپ یا فرمت‌های مشابه خلاصه کنید که احتمال این را زیاد می‌کند که فایل رایت شده، خراب شده و غیرقابل‌استفاده بشود]، می‌توان فایل را ایمیل زد [همه چیز مجله توی یک شماره است که حجم محدودی دارد]، راحت می‌تواند مجله را پرینت زد [پی‌دی‌اف برای چاپ مناسب‌تر از اچ‌تی‌ام‌اِل است که همیشه پر از چیزهای پر زرق و برق می‌شود]، و مجله شکل یک مجله را دارد، خواننده احساس می‌کند که یک مجله‌ی واقعی دست‌اش گرفته است و ورق می‌زند.

سه – برای فرمت پی‌دی‌اف می‌توان یک یونیفرم طراحی کرد. یعنی چی؟ یعنی یک شکل ساده‌ی گرافیکی که در هر شماره تکرار می‌شود و به مجله، یک هویت به نام خودش می‌بخشد، برای این‌که منظور من را درست و حسابی بفهمید، هر دو شماره‌ی «دستور» را فقط پشت سر هم ورق بزنید و به صفحه‌ها نگاه کنید. تصویر مجله در ذهن شما نقش می‌بندد، اگر همین کار را تکرار کنند، یک هویت درست و حسابی پشت سر این نام پدیدار می‌شود. مثال‌های دیگر از خاصیت یک یونیفرم را می‌توانید با رفتن به یک کتاب‌فروشی معمولی ببینید: کتاب‌های نشر ماهی یا نشر کاروان که یونیفرم دارند، از دور درون قفسه‌ی کتاب مشخص هستند.  

چهار – پی‌دی‌اف در حالی که کیفیت به کار می‌بخشد [شما می‌توانید کلی عکس و طرح جلد و چیزهای دیگر به متن مجله‌تان اضافه کنید]، در عین حال، حجم مجله را پایین نگه می‌دارد. درست که حجم در دنیای انواع اینترنت‌های پرسرعت شوخی است، ولی توجه کنید و بیشتر توجه کنید: طبق آمار، بیش از نود درصد مصرف کنندگان اینترنت در داخل ایران هنوز – متاسفانه – از اینترنت تلفنی – دایل‌آپ – استفاده می‌کنند. البته دستور با وجود داشتن یونیفرم، توجه خاصی به گرافیک داخلی مجله نشان نمی‌دهد و طرح جلد ندارد، تنها تیتر جلد به نمایش می‌گذارد.

 

تصویر دوم: دنیای خوشبخت، بوهمی و مصنوعی ادبی

 

اولین انتقاد به «دستور» این است که به طرزی باورنکردنی خاص‌نویس است. مخاطب عام اصل اولیه‌ی اینترنت است. شما چیزی می‌نویسد و منتشر می‌کنید که مجانی است و همگان مخاطب آن فرض می‌شوند. و به قول اومبرتو اِکو، آدم به جز لیست خرید روزانه، هر چیز دیگری را مي‌نویسد تا یک نفر دیگر آن را بخواند. مخاطب «دستور» کیست؟ من که مشخصن می‌نویسم و ترجمه می‌کنم و وب‌لاگ ادبی دارم، خودم را یک تماشاگر «دستور» فرض می‌کنم، خواننده‌ی آن نیستم. چرا؟ اولین جمله‌های مقدمه‌ی شماره‌ی دوم مجله را با هم بخوانیم، تا شما هم بفهمید چرا: «در وضعیتی به سر می‌بریم که حقیقت عریان شده، و برای همه‌ گان مسلم شده است که نوشتن، اگر با کنش اجتماعی این‌همان نباشد، فعل عبث و مضحکی است. نفس ایجاد دستور، ساختن موقعیتی است که در آن کنش انتقادی، به شکلی جمعی منسجم شده و ذاتی هژمونیک پیدا کند؛ کنش انتقادی رادیکال که بنیاد وضعیت کنونی را به هم بزند.» این جمله‌ها را آقای حسین ایمانیان نوشته‌اند و من رسمن اعلام می‌کنم که از این جمله‌ها هیچی نمی‌فهمم، می‌توانم آن‌ها را ترجمه کنم و تحلیل کنم و یک چیزهایی از تویش در بیاورم، ولی واقعن مطمئن نیستم که منظور نویسنده همین چیزهایی بود که من الان توی مغزم ردیف کرده‌ام. «دستور» از دشوارنویسی رنج می‌برد، اصل طلایی میانه‌روی ارسطو را رعایت نمی‌کند، ساده‌نویسی کلید طلایی ارتباطات است، ولی من این را در مجله‌ی ادبی «دستور» نمی‌بینم.

«دستور» به جز این‌که دنبال مخاطب نیست [ظاهرن آن‌طوری که من از متن‌های مجله ترجمه کرده‌ام، معتقد به خواننده‌ی خاص ادبیات امروز ایران است] و این‌که «ساده‌نویس» نیست، یک ایراد دیگر هم دارد، «گروه پرور» است. یعنی چی؟ در هر شماره‌ی مجله پرونده‌های مختلفی در موضوعات مختلف است. ولی موضوع طرح نمی‌شود. مثلن در شماره‌ی اول مجله، اولین پرونده، شعرهای «حامد حبیبی» است، ولی مجله به خودش زحمت نمی‌دهد این «حامد حبیبی» را در چند جمله‌ی کوتاه معرفی کند، بگوید او کیست و چه کارهایی کرده. حتا به خودش زحمت معرفی منتقدهایش را هم نمی‌دهد. یک مجله‌ی حرفی ادبیات [البته از نوع انگلیسی‌اش] یک بخشی دارد که در آن نویسنده‌ها، شاعرها و منتقدهای خودش را در یک پاراگراف معرفی می‌کند. اگر کسی می‌خواهد مجله‌ی حرفه‌یی نقد منتشر کند، باید به اصول پایبند باشد. به خواننده‌ی خود بگویید از چه کسی حرف می‌زنید، چه کسی از او حرف می‌زند، حتا به سبک مجله‌های حرفه‌يی، می‌توانید یک خلاصه‌ی کوتاه از هر مقاله [در حد چند جمله] را هم منتشر کنید. «دستور» گروه خودش را دارد و در این گروه، هر کسی فرد روبه‌روی خودش را می‌شناسد، چه دلیلی برای معرفی چهره‌ها را به خود می‌بیند؟  

انتقاد بعدی من به فرم و محتوی «دستور» است: مجله در عین حال که از سبک مجلات ادبی آمریکایی گریزان است و بیشتر به نوع اروپایی مجله‌ی ادبی نزدیک شده، چهره‌ی واقعی خود را نشان نمی‌دهد. یعنی چی؟ یک مثال می‌زنم. در سال 2010 میلادی و با تمام امکاناتی که اینترنت در اختیار یک مجله می‌گذارد [یعنی یک عالمه چیزهای درهم و برهم و بی مرز، واقعن بی‌مرز]، «دستور» خودش را محدود به حداقل‌های اینترنتی کرده، انگار هنوز در گذشته باقی مانده باشد. از «فیس‌بوک» و «تویتر» و دیگر شبکه‌های اجتماعی برای تبلیغ خود بهره نمی‌گیرد. از «ایمیل» برای معرفی خود استفاده نمی‌کند. به خودش زحمت رخ عیان کردن نمی‌دهد. همین مساله در محتوی مجله هم نمایان است: نویسنده‌ها به نوعی بی‌میل می‌نویسند، انگار مجبور شده‌اند در این مجله باشند. در عین حال، به جای آن‌که قلم واقعی منتقدها را در یک مجله‌ی ادبی ببینم، چهره‌ی مصنوعی آن‌ها جلویم قد کشیده است. من در متن‌هایی که خواندم، قلم کنجکاو نقد را ندیدم. ردیفی از جمله‌های سخت، نام‌ها، توصیف‌ها و چیزهایی را دیدم که برایم معنایی نمی‌داد. برای درک حرف‌هایم، سری به وب‌لاگ آقای سطوتی قلعه بزنید و نوشته‌هایش را [که ساده‌تر، قابل‌فهم‌تر، و معنادارتر] با متن مجله مقایسه کنید. همین کار را با نوشته‌های دیگر نویسندگان دو شماره‌ی مجله [مثلن مجتبا پورمحسن] انجام بدهید و تفاوت را احساس کنید. فرم و محتوی مجله، چیزی از گذشته است. یک جور نوستالژی در میان صفحه‌های مجله نقش بسته است، چیزی شبیه مجله‌هایی که دهه‌ها پیش بودند و الان نیستند.

 

تصویر سوم: روزهای ساده‌ی خوشبختی

 

قدم‌های «دستور» در جهان اینترنت امروز ما، قابل تحسین است. من افتخار می‌کنم که چنین مجله‌یی شکل گرفته و منتظر شکل گرفتن مجله‌های مشابه – در فرمت پی‌دی‌اف – هستم. ما چاره‌یی نداریم جز این‌که ادبیات را به اینترنت بیاوریم و اینترنت – و ادبیات – را جدی‌ بگیریم. اینترنت آینده‌ی ادبیات ایران است. ایرانی که دیگر در چهارچوب مرزهای یک کشور قرار ندارد و در سرتاسر جهان پخش شده. این‌که گروهی هویت خودش را در چهارچوب یک مجله‌ی ادبی قرار داده و با چهارچوب‌ها و مرزهای خودش حرکت می‌کند، قابل تحسین است. انتقاد کلید پیشرفت است و من به خودم اجازه دادم در این متن، با تمام قوای خودم، این مجله را تحسین و در عین حال نقد کنم و نقطه‌های ضعف آن را – از دیدگاه شخصی خودم – نشان بدهم و به عنوان یک تماشاگر «دستور»، منتظر شماره‌های آینده نشسته‌ام و آرزوی پیشرفت این مجله را دارم: خسته نباشید.  

 

نگاهی به نشر الکترونیک آثار مرحوم آیت‌ الله حسین‌علی منتظری

 

درگذشت چهره‌های بزرگ علم، فرهنگ و جامعه دردناک است، ولی بعد از آن‌که موج‌های احساسی ناشی از درگذشت این چهره‌ها فرونشست، آن‌ها موضوع بررسی‌های گوناگون و آکادمیک می‌شوند. درگذشت آیت الله منتظری دردناک بود و حواشی درگذشت ایشان هم خبر روز شدند که تا چندین روز، ذهن بیشتر ایرانی‌ها را به خود مشغول کرده بودند. حالا موج احساسی درگذشت ایشان آرام گرفته است و می‌توان بررسی کارهای ایشان را شروع کرد،‌ چیزی که نه به دنیای من مربوط می‌شود و نه علم آن را دارم. ولی یک چیز برای من در مورد ایشان جالب است و آن‌ هم وب‌سایت ایشان و درنهایت، نشر الکترونیک آثارشان است که می‌خواهم کمی در موردش حرف بزنم.

صفحه‌ی اصلی وب‌سایت این مرجع تقلید شیعه، ساده و ترکیب شده با رنگ‌ آبی کم‌رنگ است و به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی اطلاعات گوناگونی را در اختیار خوانندگان خود قرار می‌دهد، از فتواها و فایل‌های صوتی گرفته تا زندگی‌نامه و فهرست آثار و جایی برای طرح پرسش یا جایی برای فرستادن آثاری که از آیت‌ الله در دسترس داریم [مثلن عکس یا فایل صوتی یا چیزهای مشابه]. در بالای صفحه، یک نوار باریک زیر عکس آیت الله بخش‌های مختلف سایت را مشخص می‌کند و یکی از گزینه‌ها این است: «آثار الکترونیک»، که بهتر بود می‌زدند «نشر الکترونیک آثار»، چون ایشان به صورت مشخص اثری را برای انتشار الکترونیکی کار نکرده‌اند، بل‌که نسخه‌های آن‌لاین نوشته‌های‌شان را از این بخش می‌توان دانلوود کرد.

با کلیک بر روی «آثار الکترونیک»، یک صفحه برای خواننده باز می‌شود که خود به دو قسمت کلی تقسیم شده: کتاب‌های فارسی و کتاب‌های عربی. در بخش فارسی آثارشان، بیست و یک عنوان کتاب [در مجموع 25 جلد، که بعد از دانلود فایل‌های پی‌دی‌اف حجمی برابر 81.5 مگابایت پیدا می‌کنند] قرار گرفته‌اند. آثار را در سه فرمت می‌توان دریافت کرد: یکی به صورت پی‌دی‌اف است که برای آدم‌هایی مثل من که کتاب‌ها را در صفحه‌های مانیتور خود می‌خوانند یا آن‌ها را پرینت می‌زنند، جذاب است. فرمت جالب دیگر، فرمت جاوا است که مخصوص موبایل است. شما می‌توانید کتاب را دانلوود کنید و بعد در موبایل خودتان داشته باشید و در وقت‌های آزادتان بخوانید. برای آدم‌های مذهبی که می‌خواهند «توضیح المسائل» را همیشه همراه داشته باشند، انتخاب خوبی است. فرمت سوم، یک فایل نرم‌افزار است، به این شکل که شما آن را دانلوود می‌کنید و با کلیک بر روی فایل، نرم‌افزار باز شده و کتاب را در فرمت اچ‌تی‌ام‌اِل برای‌تان ورق می‌زند. خوشحال کننده است که وب‌سایت یک چهره‌ی مذهبی چنین امکانات هیجان‌انگیزی را در خود داشته باشد.

اما باز کردن کتاب‌ها آدم را ناامید می‌کند. در حالی که در صفحه‌ی سایت، طرح جلد کتاب‌ها را می‌بینید، هیچ کدام از کتاب‌ها طرح جلد ندارند و این عجیب است. از طرفی دیگر، کتاب‌ها برای خوانده شدن بر روی مانیتور طراحی نشده‌اند، بل‌که تنها کتاب‌ها را در همان طراحی آماده شده برای چاپ‌شان [بیشتر کتاب‌ها قبلن چاپ شده‌اند و هم‌چنان تجدید چاپ هم می‌شوند] پی‌دی‌اف شده‌اند. این برای کسانی خوب است که می‌خواهند کتاب را پرینت بزنند. اگر بخواهید کتاب‌ها را همین طوری ورق بزنید، فونت‌ها اذیت می‌کنند، امکانات جانبی مثل فهرست هوشمند [که بر روی هر فصل کلیک کنید و روی همان بخش برود و لازم نباشد هی ورق بزنید یا به قول انگلیسی‌ها بوک‌مارک] ندارد. بهتر بود کتاب‌ها را به دو شکل کار می‌کردند، یکی برای چاپ و یک نسخه برای خوانده شدن. احتمالن مدیرهای سایت می‌گویند که نسخه‌ی نرم‌افزاری برای خوانده شدن بر روی مانیتور طراحی شده، که من این حرف را رد می‌کنم. ترکیب رنگ‌بندی صفحات نرم‌افزاری برای کسانی که مثل من دوره‌های میگرن دارند، اصلن مناسب نیست. کتاب‌ها مخاطب‌محور [یا به قول انگلیسی‌ها یوزِر-فِرِندلی] نیستند.

ماهیت درونی فرم کتاب‌ها هم نشان می‌دهد که نتوانسته‌اند هم‌گام با زمان پیش بروند. مثلن، مشهورترین کتاب این مجموعه، کتاب خاطرات آیت الله منتظری است که در هنگام نشر خود، غوغایی به پا کرد. کتاب در بیش از 1200 صفحه تنظیم شده و بخش اعظم آن، صرف مصاحبه با آیت الله است که کودکی خود را تا میانه‌ی سال 1376 دنبال می‌کند. از دید حرفه‌یی زندگی‌نامه‌نویسی، این تنها قدم اول کار است. برداشته‌اند نسخه‌ی خام خاطرات را منتشر کرده‌اند. این جالب است، اما برای محقق‌ها و کسانی که کار علمی انجام می‌دهند. برای خواننده‌ی عادی، کتاب بیش از حد طولانی، ملالت‌بار و تکراری است. باید یک ویراستار حرفه‌يی کتاب را غربال می‌کرد، سوال‌ها را حذف می‌کرد و جواب‌ها را در هم ادغام می‌کرد. تصویرهای تکرار حذف می‌شد و زبان یک‌دست می‌شد. به این شکل، یک کتاب خواندنی، در حجمی حدود 600 صفحه پدید می‌آمد. همین را هم می‌شد کار کرد، کتاب را به صورت رمان بازنویسی کرد و البته فشرده و موجز، و حجم اثر را به سیصد تا چهارصد صفحه رساند و آن را برای خواننده‌ی معمولی عرضه کرد. کاری که در غرب برای چهره‌های مشهور خود انجام می‌دهند و ما هم بالاخره یک روزی باید این کار را شروع کنیم.

با وجود تمام ایرادهایی که نگاه مدرن و اینترنت-زده‌ی من در نشر الکترونیک کتاب‌های مرحوم آیت الله منتظری می‌بیند، وب‌سایت ایشان یک تصویر خوشحال کننده از چیزی بود که برای خیلی‌های دیگر [مثلن آقای خاتمی، یا آقای کدیور یا دیگرانی که هم مسیر آقای منتظری حرکت می‌کنند] می‌تواند باشد: کتاب‌های‌تان را در وب‌سایت‌های رسمی خودتان منتشر کنید. از خیر سود مادی بگذرید و بگذارید خواننده‌های شما، در هر جای جهان که باشند، تنها با دانستن زبان فارسی، آثار شما را بخوانند.

 

هفت نکته برای انتشار کتاب‌های اینترنتی

 

این روزها که دارم نسخه‌ي کتاب بوکوفسکی را برای انتشار در اینترنت آماده می‌کنم، به سرم زد تا چند نکته در مورد کتاب‌های اینترنتی (ای‌بوک یا کتاب‌های الکترونیکی یا هر اسمی که رویش می‌گذارید،) بگویم. این‌ نکته‌ها، سرجمع مواردی است که از مطالعه و نگاه کردن به کتاب‌هایی که به دستم رسیده، نتیجه گرفته‌ام:

 

1 – کتاب باید شناسنامه‌ داشته باشد. یعنی حتما اسم کتاب، اسم مولف یا مترجم و بقیه‌ی اطلاعات کتاب را اول کتاب بیاورید، این نام‌ها به علاوه‌ی نام ناشر (اگر دارد، یا اگر نشر شخصی است،) زمان انتشار و مکان انتشار، (مثلا من در کتاب خودم نوشته‌ام: شب یلدای 1388، ایران،) اطلاعات کسانی که به کتاب کمک کرده‌اند، (مثلا در مورد کتاب من طراح جلد، ویراستار فارسی و نمونه‌خوان فارسی، که شامل نام، آدرس وب‌لاگ یا وب‌سایت آن‌ها و هم‌چنین آدرس ایمیل‌شان می‌شود،) و هرگونه اطلاعات دیگر در مورد چاپ و کسانی که به چاپ کتاب کمک کرده‌اند، می‌شود. من بارها کتاب‌هایی به دستم رسیده یا دانلوود کرده‌ام، که بر روی ایمیل (اغلب این جور کتاب‌ها ایمیل می‌شود،) یا صفحه‌ی وب، نام کتاب و مولف یا مترجم کتاب است، ولی وقتی کتاب را باز می‌کنی، فقط متن کتاب را می‌بینی. یعنی اصلا نمی‌دانی این کتاب چی هست و کی، کجا آن را کار کرده است.

2 کتاب‌تان باید ژانر داشته باشد. باور کردنی نیست، ولی کتاب‌هایی به دست آدم می‌رسد و وقتی باز می‌کنی نمی‌فهمی این کتاب چیست؟ نقد است؟ پس چرا حجم زیادی از کتاب شعر و داستان است؟ مجله است؟ پس چرا نوشته‌اند کتاب؟ چرا اسم آدم‌هایی که کار کرده‌اند، نیست؟ چرا سر و ته کتاب معلوم نیست؟ یونسکو برداشته همه چیز را تعریف کرده و کتاب را هم تعریف کرده است. سعی کنید کتابی که منتشر می‌کنید، هویت داشته باشد. با تعریف یونسکو یا یک جای دیگر برابر باشد، استاندارد باشد.

3 چاپ کتاب یک کار گروهی است. اگر می‌خواهید کتابی منتشر کنید، باید کتاب را بدهید قبل از چاپ برای‌تان بخوانند و اصلاح کنند. هیچ کسی خدای ادبیات نیست. سعی کنید کتابی منتشر کنید که حداقل غلط‌های تایپی را داشته باشد. ویراستاری و نمونه‌خوانی، یک کار لازم برای چاپ کتاب اینترنتی است. چون ساده با چند تا کلیک می‌توانید یک کتاب منتشر کنید، دلیل نمی‌شود جو بگیرید و هر چرتی را به هر شکلی بیرون بدهید. من وقتی کتابی را باز کنم و توی صفحه‌ی اول، یک گونی غلط تایپی ببینم، همان اول کتاب را دیلیت می‌کنم. کتاب نتیجه‌ی یک کار گروهی است، نه یک کار فردی.

4 کتاب الکترونیکی شکل دارد. یعنی طرح جلد دارد. الان با یک عکس ساده که خودتان گرفته باشید و یک کم دست‌کاری که حتا من هم بلد هستم انجام بدهم، (یعنی کار سختی نیست و شما هم می‌توانید،) می‌توان یک طرح جلد درست کرد. می‌شود با ده دقیقه صرف کردن، یک بنر تبلیغی مجانی به زبان فارسی ساخت، (برنامه‌ی کلیک در بی‌بی‌سی فارسی مرتب از این وب‌سایت‌های مفید معرفی می‌کند،) می‌توان با نرم‌افزار وُرد یا نرم‌افزار ِ کتاب‌ساز ِ وُرد یک کتاب را خیلی حرفه‌یی طراحی و صفحه‌بندی کرد. ولی همه‌ی این کارها را با یک فکر توی کله‌تان انجام بدهید: سعی کنید حجم کتاب‌تان تا جایی که می‌شود، کم شود. مثلا اگر عکس شما هفت مگابایت حجم دارد، خوب مثل بچه‌ي آدم با نرم‌افزار عکس وُرد (که خیلی ساده است،) حجم‌اش را کم کنید (در حین کم کردن حتا می‌توانید کیفیت را افزایش هم بدهید،) و حجم کتاب را کم کنید و به این شکل کار دانلوود کتاب را راحت کنید. به یاد داشته باشید هنوز اکثریت مطلق مصرف کنندگان کتاب در اینترنت، از اینترنت‌های کم‌سرعت تلفنی استفاده می‌کنند.

5 کتاب فارسی‌تان را در یک فرمت مناسب منتشر کنید، مثلا پی‌دی‌اف یا دِژاوو. فونت فارسی هنوز هم یک مشکل عمده است. مثلا فونت بی‌میترا که من تقریبا همه‌ی کارهایم را با آن تایپ می‌کنم را هنوز خیلی از کامپیوترها ندارند. برای همین کتاب‌تان را باید در یک فرمت مناسب چاپ کنید، که فونت مشکل درست نکند. توجه داشته باشید که یک تغییر ساده‌ی فونت، کل صفحه‌بندی شما را بهم می‌ریزد. پی‌دی‌اف بهترین انتخاب است. همه این نرم‌افزار را دارند و مجانی و قانونی قابل‌دانلوود هم هست. دِژاوو خاص‌تر است، همه آن را ندارند، ولی کیفیت کاری از پی‌دی‌اف بهتر است، هرچند کار کردن با آن سخت‌تر است و امکانات راحت‌تری مثل پی‌دی‌اف ندارد، ولی اگر کار شما به صورت اسکن است، مخصوصا برای بازچاپ کتاب‌های قدیمی، از این نرم‌افزار هم در کنار پی‌دی‌اف استفاده کنید. به این نکته هم توجه داشته باشید که کتاب را بعد از پی‌دی‌اف کردن، حتما یک بار چک کنید، خیلی وقت‌ها کلمه‌های فارسی بهم می‌چسبند. اگر این اتفاق افتاد، از یک نسخه‌ی دیگر پی‌دی‌اف برای ساختن کتاب خود استفاده کنید. هرچه پی‌دی‌اف شما جدیدتر باشد، کتاب‌تان حجم کم‌تری خواهد داشت.

6 عجله نداشته باشید. هیچ عجله‌یی نداشته باشید، نه برای چاپ و نه برای دیده شدن. اینترنت فضای عجیب و غریبی است. یک وقتی یک کار خیلی خوب، اصلا دیده نمی‌شود. یک وقتی یک کار خیلی ساده، مرتب دیده می‌شود. اینترنت صبر می‌خواهد. سال 2005 که متن نمایش «اتاق» از هارولد پینتر را به لطف عباس معروفی بر روی نت گذاشتم، منتظر شدم. حالا تقریبا این متن همه جا هست. دوست‌های من انتظار دارند یک کتاب الکترونیک بلافاصله تیراژی چند هزار تایی پیدا کنند؛‌ برادران و خواهران، ماها عباس معروفی نیستیم. کتابی که چاپ می‌کنید را آرام بر روی نت و بر روی فیس‌بوک و جاهای دیگر تبلیغ کنید. اگر کتاب شما خوب باشد، راه خودش را باز می‌کند.

7 برای کتاب‌تان ویرایش‌های جدید منتشر کنید. بعد از انتشار یک کتاب یا یک اثر، وقتی با دوست‌های ادبی خودتان بنشینید، می‌فهمید که چه اشتباهاتی در طول کار خودتان مرتکب شده‌اید. چند ماه صبر کنید، این‌ها را سرجمع کنید و یک ویرایش جدید از کتاب‌تان منتشر کنید. ولی یک مساله را توجه کنید: توی کار حرفه‌يی، وقتی کتابی منتشر شد، رابطه‌ی مولف یا مترجم با اثر، مثل رابطه‌ی بازماندگان یک نفر و فرد مُرده است. شما باید بروید سراغ کارهای بعدی خودتان. کتاب با چاپ خود، برای صاحب اثر، می‌میرد، ولی این دلیل نمی‌شود کتاب را مرتب تصحیح نکنید، به یک حد خوب که رسید، دیگر کتاب را برای همیشه فراموش کنید. هنوز یک عالمه کار برای انجام دادن باقی مانده است.

 

رمان کوتاه «بنفشه کوچولو»، نوشته‌ی پروین سلاجقه

توضیح: «کتاب‌های آن‌لاین» بخشی از این وب‌لاگ است که به مرور کتاب‌های منتشر شده در اینترنت می‌پردازد. اگر می‌خواهید درباره‌ی کتاب شما هم صحبت کنم، از طریق ایمیل با من در تماس باشید.

 

نسخه‌ی اینترنتی «بنفشه کوچولو» منتشر شده در نسخه‌ی نوروزی «جن و پری» را این‌جا بخوانید.

 

کتاب‌های کودکان دنیایی‌ست دوست داشتنی، دنیایی که نویسنده را به سال‌های گذشته بر می‌گرداند، به جایی که هر چیزی ممکن است و هر فکر و ایده‌یی می‌تواند رخ بدهد. کودکی دنیای آرزوهاست. ادبیات کودک، با دو نوع نگاه کار می‌شود. ادبیاتی که برای کودک نوشته می‌شود، ادبیاتی که با نگاه کودک نوشته می‌شود. در اولین دسته،‌کتاب‌ها نوشته می‌شوند تا برای کودکان (یا توسط کودکان) خوانده شوند و برابر نگاه کودک نوشته می‌شوند. از مشهورترین نویسنده‌هایی که بیشتر برای کودک نوشته‌اند می‌توان از رول دال نام برد. دسته‌ی دوم، داستان‌هایی هستند که از نگاه کودک نوشته می‌شوند، اما خواننده‌ی آن را بیشتر بزرگ‌سالان تشکیل می‌دهند،‌مانند سری کتاب‌های هری پاتر نوشته‌ی جی. کی. رولینگ.

در زبان فارسی، ما از نظر ادبیات کودک در ضعف هستیم. اول از همه این‌که ترجمه‌های ما از ادبیات کودک، اغلب مهجور است. زبان درستی به کار گرفته نمی‌شود و کار دقیق انجام نمی‌شود. کتاب‌های نوشته شده در زبان فارسی هم ضعف ناشر دارند. نشرهای اصلی کودک، مانند «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» یا «نشر مدرسه» نشرهایی دولتی هستند، که درب آن‌ها بر روی همه باز نیست. مثلن کانون، فقط کتاب‌های کسانی را بررسی می‌کند که سابق بر این دو کتاب کودک کار کرده باشند. نشرهای خصوصی، بیشتر کار ترجمه کار می‌کنند. مشکل اصلی نشرهای خصوصی، قیمت‌ بالای کتاب‌هاست و این‌که کار ترجمه، ضعف‌های خود را دارد، چون ما ویراستار متخصص ادبیات کودک تقریبا در ایران نداریم.

در اینترنت، ما هنوز صاحب یک وب‌سایت معتبر و شناخته شده برای ادبیات کودک نیستیم. وب‌سایتی که تخصصی این نوع ادبیات را کار کند و کتاب‌های کودک را هم به صورت اینترنتی و مجانی منتشر کند. (چرا؟) شماره‌ی نوروزی ماه‌نامه‌ی اینترنتی همراه شده است با انتشار یک کتاب کودک نوشته‌ی خانوم پروین سلاجقه، که بیشتر به خاطر نوشته‌های نقد ادبی‌شان شناخته شده هستند (وب‌لاگ فعلی و وب‌لاگ سابق خانوم سلاجقه.) کتاب سابق بر این در تیراژ ده هزار نسخه منتشر شده و به فروش رفته است و حالا بعد از نایاب شدن اثر، در اینترنت قرار گرفته است. چه ایده‌ی زیبایی! کار نویسنده‌های دیگر کودک هم نوشته‌های سابق منتشر شده را که دیگر الان امکان انتشار ندارند را بر روی نت قرار بدهند. کاش یک نشر اینترنتی خاص کودک هم بشود درست شود که این کتاب‌های نایاب را در خود جای بدهد. نه فقط در فایل اچ‌تی‌ام‌ال که جن و پری منتشر کرده، که اسکن شده شبیه به نسخه‌ی اولیه در فرمت پی‌دی‌اف که لذت دیدن تصویرهای کتاب‌ها را هم به خواننده اعطا کند.

کتاب‌های کودک کوتاه است، «بنفشه کوچولو» تعداد کمی لغت دارد. راحت و سریع خوانده می‌شود. ضعف اصلی آن، نبودن تصویرهای کتاب است. مشکلی که کتاب را برای خوانده شدن بر کودک، ملالت‌بار می‌کند. یعنی نسخه‌ی اینترنتی اثر، صرفن به درد خواننده‌ی بزرگ‌سال می‌خورد. مگر این‌که کسی حوصله داشته باشد و اثر را پرینت بگیرد و خود طرح‌هایی در کناراش کار کند و در اختیار کودک خویش قرار بدهد.

داستان می‌تواند خلاق باشد برای کودک، می‌توان داستان را برای کودک خواند و از کودک خواست تا با داستان نقاشی بکشد. هر کودکی می‌تواند یک نسخه‌ی مصور از این اثر را برای خودش درست کند، می‌توان داستان را عوض کرد و گفتگوهای آن را کم و زیاد کرد.

داستان ساده است: یک داستان شبه‌فولکور، که راوی آن یک بنفشه است زیر زمین که به دنبال بهار، خود را به روی زمین می‌کشاند. قصه را بخوانید و از خواندن آن لذت ببرید و امیدوار باشیم که اینترنت، دریچه‌ی ارزش‌مند شود برای گسترش ادبیات کودک و کتاب‌خوانی.