«طناببازی» - قسمت پایانی
به من گفت دوستم داره.
بعد دستم را گرفت دور تا دور حیاط را با هم دویدیم.
کنار باغچه کلی خاک بازی کردیم، جیغ مامان درآمد.
ناهار ماکارونی بود، کلی کِرم بازی کردیم موقع غذا خوردن.
بعد از ناهار عشقولانه کنار هم خوابیدیم.
دست هم را محکم گرفته بودیم.
عصر که شد پا شدیم، توی حیاط کلی تاببازی کردیم.
آفتاب که غروب کرد، دایی آمد خانه.
با خودش کلی طناب آورده بود، برای طناببازی.
نمیدانی چقدر خندیدیم، بلند بلند.
و چقدر من نگاههای عاشقانهات را دوست داشتم،
و دستی که داغ بود.
و تاپ تاپ قلبی که از پشت تیشرتات هم معلوم بود.
قیافهات خیلی مردانه بود.
ازت خوشم مییاد.
سید مصطفی رضیئی (سودارو) هستم. لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه غیرانتفاعی خیام، متولد بیست فروردین 1363 در مشهد و ساکن کشور کانادا. اولین قرارداد کتابام را در سال 1385 با نشر «کاروان» بستم، کتاب شفاهی توقیف شد. کتابهای دیگرم را بتدریج نشرهای «افراز»، «ویدا»، «کتابسرای تندیس»، «پریان»، «مروارید» و «هزارهی سوم اندیشه» به بازار میفرستند. نوشتههایم در روزنامهها و مجلههای مختلفی از جمله «تهران امروز»، «کارگزاران»، «اعتماد»، «اعتماد ملی»، «فرهیختگان»، «آسمان»، «تجربه»، «مهرنامه»، «همشهری داستان»، «همشهری اقتصاد» و «گیلان امروز» منتشر شدهاند. یک سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جشن کتاب»، متعلق به انتشارات کاروان بودم ونزدیک به چهار سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جن و پری» بودم و مدتی هم در وبسایتهای «مزدیسا»، «مرور» و «مد و مه» مینوشتم. دارم سعی میکنم که زندگیام را مرتبط با کتاب نگه دارم. در مطبوعات صرفا در مورد کتاب و ادبیات مینویسم و بیشتر وقتام به نوشتن مرور کتاب میگذرد. وبلاگنویسی را در سال 2004 در بلاگاسپات با نام «سودارو» شروع کردم که بعد از سه سال و نوشتن هشتصد پست وبلاگ، فیلتر شدم. بعد به حسین جاوید در «کتابلاگ» ملحق شدم و صفحهیی در آن وبسایت داشتم که بعد از حدود دو سال و نوشتن نزدیک به یکصد و هفتاد پست، آنجا هم فیلتر شد. بعد به بلاگفا پناهنده شدم تا گذر روزگار چه در چنتهی خود داشته باشد. مرسی که به اینجا سر میزنید.