عجله‌یی ندارم. عجله برای چی؟

خورشید و ماه هم عجله‌یی ندارند؛ آن‌ها حرف درست را می‌زنند.

عجله یعنی مثلاً بتوانی از پاهایت جلو بزنی.

یا از روی سایه‌ات بپری.

نه، عجله‌یی ندارم.

اگر دستم را دراز کنم، دقیقاً تا جایی که بازویم هست را

            لمس می‌کنم

و حتی نیم اینچ هم جلو‌تر نمی‌روم.

جایی را لمس می‌کنم که انگشت‌هایم لمس بکنند، نه جایی که فکرش را می‌کنم.

فقط جایی که هستم را خواهم نشست.

صداها مسخره هستند، مثل همه‌ي حقایق بی‌شک راستین

اما چیزی که واقعاً مسخره است، این شده که

            همیشه به چیز دیگری فکر می‌کنیم

و همیشه بیرونِ آن هستیم، چون همینجا باقی مانده‌ایم.

 

20 ژوئن 1919