ترجمهی چهل و نهم، فرناندو پسوآ
عجلهیی ندارم. عجله برای چی؟
خورشید و ماه هم عجلهیی ندارند؛ آنها حرف درست را میزنند.
عجله یعنی مثلاً بتوانی از پاهایت جلو بزنی.
یا از روی سایهات بپری.
نه، عجلهیی ندارم.
اگر دستم را دراز کنم، دقیقاً تا جایی که بازویم هست را
لمس میکنم
و حتی نیم اینچ هم جلوتر نمیروم.
جایی را لمس میکنم که انگشتهایم لمس بکنند، نه جایی که فکرش را میکنم.
فقط جایی که هستم را خواهم نشست.
صداها مسخره هستند، مثل همهي حقایق بیشک راستین
اما چیزی که واقعاً مسخره است، این شده که
همیشه به چیز دیگری فکر میکنیم
و همیشه بیرونِ آن هستیم، چون همینجا باقی ماندهایم.
20 ژوئن 1919
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۳۶ ق.ظ توسط سید مصطفی رضیئی
|
سید مصطفی رضیئی (سودارو) هستم. لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه غیرانتفاعی خیام، متولد بیست فروردین 1363 در مشهد و ساکن کشور کانادا. اولین قرارداد کتابام را در سال 1385 با نشر «کاروان» بستم، کتاب شفاهی توقیف شد. کتابهای دیگرم را بتدریج نشرهای «افراز»، «ویدا»، «کتابسرای تندیس»، «پریان»، «مروارید» و «هزارهی سوم اندیشه» به بازار میفرستند. نوشتههایم در روزنامهها و مجلههای مختلفی از جمله «تهران امروز»، «کارگزاران»، «اعتماد»، «اعتماد ملی»، «فرهیختگان»، «آسمان»، «تجربه»، «مهرنامه»، «همشهری داستان»، «همشهری اقتصاد» و «گیلان امروز» منتشر شدهاند. یک سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جشن کتاب»، متعلق به انتشارات کاروان بودم ونزدیک به چهار سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جن و پری» بودم و مدتی هم در وبسایتهای «مزدیسا»، «مرور» و «مد و مه» مینوشتم. دارم سعی میکنم که زندگیام را مرتبط با کتاب نگه دارم. در مطبوعات صرفا در مورد کتاب و ادبیات مینویسم و بیشتر وقتام به نوشتن مرور کتاب میگذرد. وبلاگنویسی را در سال 2004 در بلاگاسپات با نام «سودارو» شروع کردم که بعد از سه سال و نوشتن هشتصد پست وبلاگ، فیلتر شدم. بعد به حسین جاوید در «کتابلاگ» ملحق شدم و صفحهیی در آن وبسایت داشتم که بعد از حدود دو سال و نوشتن نزدیک به یکصد و هفتاد پست، آنجا هم فیلتر شد. بعد به بلاگفا پناهنده شدم تا گذر روزگار چه در چنتهی خود داشته باشد. مرسی که به اینجا سر میزنید.