«قایمباشک»
هر کدام توی جریزهی خودش زندگی میکرد. آقای همسر توی دیوارهای دیجیتال خودش نفس میکشید. با ایمیلها، اساماسها، نرمافزارها، برنامههای ماهواره و امپیتری پلیر نقرهای رنگِ ناز. خانوم همسر دیوارهای کاغذی خودش را داشت با کتابها، مجلهها و نامههای روزهای نامزدی. موقع غذا بازی یا مهمان بازی که میشد، جزیرهها یک کم به هم نزدیک میشدند و بازی که تمام میشد، زود بلند میشدند، هر کدام میرفت پشت دیوارهای خودش قایم میشد و توی چیزهای خودش غرق میشد. ظرفها را به نوبت میشستند، یک بار جزیرهی دیجیتال، یک بار جزیرهی کاغذی. غذا و میوه و شیرینی را هم تلفنی میخریدند، میآوردند دم در خانه تحویل میدادند. جزیرهها هر کدام وسعت خود را داشتند: تقریباً بیانتها. دور و ورشان پر بود از برآمدگیها، خلیجها، مردابها و باتلاقها. نزدیک شدن بهشان خطرناک بود؛ خطر مرگ داشت. ممکن بود پایت را یک جای اشتباه بگذاری و تا گردن توی گِل فرو بروی. خطر مرگ.
سید مصطفی رضیئی (سودارو) هستم. لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه غیرانتفاعی خیام، متولد بیست فروردین 1363 در مشهد و ساکن کشور کانادا. اولین قرارداد کتابام را در سال 1385 با نشر «کاروان» بستم، کتاب شفاهی توقیف شد. کتابهای دیگرم را بتدریج نشرهای «افراز»، «ویدا»، «کتابسرای تندیس»، «پریان»، «مروارید» و «هزارهی سوم اندیشه» به بازار میفرستند. نوشتههایم در روزنامهها و مجلههای مختلفی از جمله «تهران امروز»، «کارگزاران»، «اعتماد»، «اعتماد ملی»، «فرهیختگان»، «آسمان»، «تجربه»، «مهرنامه»، «همشهری داستان»، «همشهری اقتصاد» و «گیلان امروز» منتشر شدهاند. یک سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جشن کتاب»، متعلق به انتشارات کاروان بودم ونزدیک به چهار سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جن و پری» بودم و مدتی هم در وبسایتهای «مزدیسا»، «مرور» و «مد و مه» مینوشتم. دارم سعی میکنم که زندگیام را مرتبط با کتاب نگه دارم. در مطبوعات صرفا در مورد کتاب و ادبیات مینویسم و بیشتر وقتام به نوشتن مرور کتاب میگذرد. وبلاگنویسی را در سال 2004 در بلاگاسپات با نام «سودارو» شروع کردم که بعد از سه سال و نوشتن هشتصد پست وبلاگ، فیلتر شدم. بعد به حسین جاوید در «کتابلاگ» ملحق شدم و صفحهیی در آن وبسایت داشتم که بعد از حدود دو سال و نوشتن نزدیک به یکصد و هفتاد پست، آنجا هم فیلتر شد. بعد به بلاگفا پناهنده شدم تا گذر روزگار چه در چنتهی خود داشته باشد. مرسی که به اینجا سر میزنید.