به من گفت دوستم داره.

بعد دستم را گرفت دور تا دور حیاط را با هم دویدیم.

کنار باغچه کلی خاک بازی کردیم، جیغ مامان درآمد.

ناهار ماکارونی بود، کلی کِرم بازی کردیم موقع غذا خوردن.

بعد از ناهار عشقولانه کنار هم خوابیدیم.

دست هم را محکم گرفته بودیم.

عصر که شد پا شدیم، توی حیاط کلی تاب‌بازی کردیم.

آفتاب که غروب کرد، دایی آمد خانه.

با خودش کلی طناب آورده بود، برای طناب‌بازی.

نمی‌دانی چقدر خندیدیم، بلند بلند.

و چقدر من نگاه‌های عاشقانه‌‌ات را دوست داشتم،

و دستی که داغ بود.

و تاپ تاپ قلبی که از پشت تی‌شرت‌‌ات هم معلوم بود.

قیافه‌‌ات خیلی مردانه بود.

ازت خوشم می‌یاد.