حسنی حالا جمعه‌ها می‌رفت صبح‌ها کلاس شنا، بعدازظهر هم کامپیوتر و عصر هم زبان. شش روز در هفته،‌ از شنبه تا پنج‌شنبه را تا ساعت دو توی مدرسه بود. ناهار سرد را توی مایکرویو گرم می‌کرد و تنها روی میز می‌خورد. مامان حدود یک ناهار می‌خورد و بابا جمعه‌ها ناهار خانه بود که با ساعت تمام شدن استخر او یکی می‌شد. بعدازظهر باید راه می‌افتاد که به کلاس عصر برسد: کلاس‌های فوق‌برنامه برای کنکور، کلاس‌های زبان، هر روز. و بعضی‌وقت‌ها کلاس کامپیوتر. حسنی حالا صبح‌ها یک بار دوش می‌گرفت و شب یک بار. موهایش را هر دو هفته مرتب می‌کرد. صبح‌ها ژل خیس می‌زد بعد حمام و عصرها بعد از حمام، به موهایش روغن می‌زد و می‌رفت به کلاس‌هایش برسد. حسنی حالا خیلی سرش شلوغ بود و البته، عاشق دلستر خنک بود، با بیسکویت‌های ترد شور.