ترجمهی چهل و یکم، فرناندو پسوآ
وقتی در فصل سرما هوا سرد میشود، من دلپذیرترینِ احساسها را دارم،
چون با حیات چیزها سازگار میشوم
و طبیعتِ هر چیزی دلپذیر است، فقط چون طبیعی است.
من سختیهای زندگی را قبول میکنم چون اینها سرنوشت هستند،
همانطور که این سرمای خشن را در اوج زمستان قبول میکنم –
آرام و بیشکایت، آدمی که ساده میپذیرد
و در حقیقتِ پذیرش، شادمانی را مییابد،
در وضعیت والای علم و حقیقت سختِ پذیرشِ
طبیعتی اجتنابناپذیر.
بیماری من و فلاکتی که تجربه میکنم
مگر فقط زمستان زندگی و شخصیت من نیستند؟
در زمستانی متغییر که قوانیناش برای من ناشناخته باقی ماندهاند
هرچند برای من وجود دارند همانند همین مرگِ والای چیزها که وجود دارد،
همین حقیقت اجتنابناپذیر موجود در بیرون از من،
همانطور که گرمای زمین در اوج تابستان
و سرمای زمین در اوج زمستان،
بیرون از من وجود دارند.
میپذیرم چون طبیعتِ من در پذیرفتن است.
مثل همه، من سوژهی اشتباهات و خطاها متولد شدهام،
هرچند خطای خواستن و زیادی فهمیدن را مرتکب نمیشوم
و خطای خواستن و تنها با هوش خودِ فهمیدن را مرتکب نمیشوم،
تسلیم نیازمندیهای ناقصِ دنیا نمیشوم
تا چیزی به جز خودِ دنیا باشم.
24 اکتبر 1917
سید مصطفی رضیئی (سودارو) هستم. لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه غیرانتفاعی خیام، متولد بیست فروردین 1363 در مشهد و ساکن کشور کانادا. اولین قرارداد کتابام را در سال 1385 با نشر «کاروان» بستم، کتاب شفاهی توقیف شد. کتابهای دیگرم را بتدریج نشرهای «افراز»، «ویدا»، «کتابسرای تندیس»، «پریان»، «مروارید» و «هزارهی سوم اندیشه» به بازار میفرستند. نوشتههایم در روزنامهها و مجلههای مختلفی از جمله «تهران امروز»، «کارگزاران»، «اعتماد»، «اعتماد ملی»، «فرهیختگان»، «آسمان»، «تجربه»، «مهرنامه»، «همشهری داستان»، «همشهری اقتصاد» و «گیلان امروز» منتشر شدهاند. یک سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جشن کتاب»، متعلق به انتشارات کاروان بودم ونزدیک به چهار سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جن و پری» بودم و مدتی هم در وبسایتهای «مزدیسا»، «مرور» و «مد و مه» مینوشتم. دارم سعی میکنم که زندگیام را مرتبط با کتاب نگه دارم. در مطبوعات صرفا در مورد کتاب و ادبیات مینویسم و بیشتر وقتام به نوشتن مرور کتاب میگذرد. وبلاگنویسی را در سال 2004 در بلاگاسپات با نام «سودارو» شروع کردم که بعد از سه سال و نوشتن هشتصد پست وبلاگ، فیلتر شدم. بعد به حسین جاوید در «کتابلاگ» ملحق شدم و صفحهیی در آن وبسایت داشتم که بعد از حدود دو سال و نوشتن نزدیک به یکصد و هفتاد پست، آنجا هم فیلتر شد. بعد به بلاگفا پناهنده شدم تا گذر روزگار چه در چنتهی خود داشته باشد. مرسی که به اینجا سر میزنید.