ترجمهی سی و یکم، فرناندو پسوآ
ورای پیچِ جاده
میتواند چاهی باشد و میتواند قلعهیی باشد
یا شاید فقط جاده بیشتری امتداد بیابد.
نمیدانم و چیزی هم نمیپرسم.
تا وقتی در جاده باشم و پیچ ورای رویم باشد،
فقط به جاده تا امتداد پیچ مینگرم،
چون فقط جاده را تا پیچ میبینم.
چه فایدهیی دارد تا به جای دیگری بنگرم یا
به چیزهایی که نمیتوانم ببینم.
بگذار فقط به جایی که هستیم توجه نشان بدهیم.
همینجا تمام زیباییها است و نه در هیچ کجای دیگری.
اگر مردمی در ورای پیچ جاده باشند،
بگذار آنها نگران آنچه باشند که در ورای پیچشان است.
برای آنها هم جاده، جاده میماند.
اگر ما به آنجا برسیم، موقع ورود همهچیز را خواهیم فهمید.
الان فقط میدانیم که هنوز به آنجا نرسیدهایم.
الان فقط پیچ در جاده است و قبل پیچ،
جادهیی است بدون هیچ پیچی.
1914
سید مصطفی رضیئی (سودارو) هستم. لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه غیرانتفاعی خیام، متولد بیست فروردین 1363 در مشهد و ساکن کشور کانادا. اولین قرارداد کتابام را در سال 1385 با نشر «کاروان» بستم، کتاب شفاهی توقیف شد. کتابهای دیگرم را بتدریج نشرهای «افراز»، «ویدا»، «کتابسرای تندیس»، «پریان»، «مروارید» و «هزارهی سوم اندیشه» به بازار میفرستند. نوشتههایم در روزنامهها و مجلههای مختلفی از جمله «تهران امروز»، «کارگزاران»، «اعتماد»، «اعتماد ملی»، «فرهیختگان»، «آسمان»، «تجربه»، «مهرنامه»، «همشهری داستان»، «همشهری اقتصاد» و «گیلان امروز» منتشر شدهاند. یک سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جشن کتاب»، متعلق به انتشارات کاروان بودم ونزدیک به چهار سال مسوول مرور کتاب وبسایت «جن و پری» بودم و مدتی هم در وبسایتهای «مزدیسا»، «مرور» و «مد و مه» مینوشتم. دارم سعی میکنم که زندگیام را مرتبط با کتاب نگه دارم. در مطبوعات صرفا در مورد کتاب و ادبیات مینویسم و بیشتر وقتام به نوشتن مرور کتاب میگذرد. وبلاگنویسی را در سال 2004 در بلاگاسپات با نام «سودارو» شروع کردم که بعد از سه سال و نوشتن هشتصد پست وبلاگ، فیلتر شدم. بعد به حسین جاوید در «کتابلاگ» ملحق شدم و صفحهیی در آن وبسایت داشتم که بعد از حدود دو سال و نوشتن نزدیک به یکصد و هفتاد پست، آنجا هم فیلتر شد. بعد به بلاگفا پناهنده شدم تا گذر روزگار چه در چنتهی خود داشته باشد. مرسی که به اینجا سر میزنید.