بعدها وقتی به گذشته نگاه می‌شود، این سوال به ذهن‌ها خطور می‌کند که چطور تمدن بشر بدین سادگی تسلیم شد.

آیندگان باور نمی‌کنند بشر هزارها سال وقت صرف این کرد تا به نقطه اوج خودش برسد و حتی بتواند اقلیم‌های زمین را متفاوت از خواسته طبیعت بکند. بعد به ناگهان با این واقعیت روبه‌رو شد که نقاب تبلیغ از چهره تمام نام‌ها و برندها فرو افتاده و انسان با واقعیت آنچه انجام داده، تنها مانده و سپس ناتوان تسلیم شده است.

در ۲۰۶۴ میلادی، دیگر امیدی نیست تا بتوان تغییرات اقلیمی را مهار کرد.

هرچند فاصله دسامبر ۱۹۶۴ – حوالی آذر ۱۳۴۳ – تا دسامبر ۲۰۶۴، یک قرن کامل است، ولی برخلاف تغییر نامحسوس قرن‌های پیشین، دنیا از این رو به آن رو شده است. نماد آن در این است که دیگر جلوی تغییر اقلیم را نمی‌شود گرفت، نمی‌شود افسار بر گردن طبعیت انداخت و آن را به مسیری دیگر راهنما شد.

این همان جهان پست‌نرمال اقلیمی است که ضیاءالدین سردار، دانشمند بریتانیایی صحبتش را کرده بود. او در توضیح این مفهوم نوشته بود که صحبت از علم پست‌نرمال است و در آن، حقایق علمی نامشخص هستند، ارزش‌گذاری‌ها معنای گذشته را ندارند، فرصتی نیست و همه‌چیز در خطر است و باید در لحظه، تصمیم‌های حیاتی گرفت.

آدم‌های مسن‌تر به چشم‌های ناباور بچه‌هایشان می‌گویند که می‌شد جلوی تمامی این‌ها را گرفت. می‌گویند ولی ما نگرانی‌های دیگری داشتیم و فکر می‌کردیم اگر فقط من یکی خوردن گوشت را کنار بگذارم، هیچ تغییری درست نمی‌شود. سیاستمدارها هم یا به انکار تغییرات اقلیمی مشغول بودند، یا سرشان گرم مشکلات دیگر بود که آن زمان مهم‌تر به‌نظر می‌رسیدند.

بچه‌ها می‌پرسند، یعنی می‌شد دنیا این شکلی نباشد؟

و جواب همیشه یکی است: دو بعلاوه دو قطعا مساوی چهار است، ولی می‌شد کاری کرد که دو در کنار دو قرار نگیرد.

 

قوانین فیزیک و شیمی، اقتصاد و زیست‌بوم

در کانادا، دیوید سوزوکی پیر اهل طبعیت است: پیرمرد نزدیک به چهار دهه استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا (یوبی‌سی) بود و در کنار آن، یکی از چهره‌های شبکه سی‌بی‌سی (رسانه ملی کانادا) است. بازنشستگی‌اش به اداره بنیاد سوزوکی، فعالیت اجتماعی برای مهار تغییرات اقلیمی و کمک به بازگشت ملت‌های بومی به جایگاه واقعی‌شان در جامعه کشور خلاصه می‌شود.

سوزوکی در یکی از کتاب‌هایش، «میراث: چشم‌انداز یک ریش‌سفید برای آینده‌ای پایدار،» از خاطره‌های زندگی‌اش می‌گوید، ولی متمرکز بر یادگارهایش بر دنیای امروز است و آخر عمری، او از این می‌گوید که چطور می‌توان مشکل تغییرات اقلیمی را تبدیل به یک فرصت کرد.

در همین کتاب است که او رادیکال می‌شود – از نظر لغت، یعنی سراغ ریشه‌های یک موضوع می‌رود. اگر به حرف سوزوکی باشد، همه‌چیز در دنیای امروز محدود می‌شود به واقعیت و واقعیت یعنی طبیعت: اقتصاد هم از طبیعت منشا می‌گیرد و به طبعیت محدود می‌شود.

سوزوکی از خواننده‌اش می‌پرسد مگر تفاوت مابین اقتصاد (economy) و زیست‌بوم (ecology) در چیست؟ و چرا زندگی امروز متمرکز بر اقتصاد مقدم بر همه‌چیز شده است؟ در حالی که در زبان‌شناسی، ریشه هر دو کلمه در یونان باستان به کلمه oikos برمی‌گردد که معنایش را می‌شود خانه یا محل سکنا یا قلمرو ترجمه کرد.

او می‌گوید هر دو عبارت وابسته به طبعیت هستند و محدود به قوانین آن می‌شوند. یکی معنایش محیط و فضای زندگی است و دومی به نحوه مدیریت این فضا برمی‌گردد.

سپس سوزوکی می‌پرسد اگر اقتصاد محدود به قوانین طبعیت است، پس اقتصاد چطور می‌شود هر سال بزرگ‌تر بشود؟ مگر همه‌چیز در طبعیت، چه ساخت طبیعت باشد و چه ساخت انسان، بالاخره در یک نقطه محدود به قوانین این طبعیت نمی‌شود، رشدش به پایان نمی‌رسد و بالاخره بالغ و آماده نمی‌شود؟ پس چرا توهم رشد ابدی اقتصاد در ذهن بشر نقش بسته است و چرا این رشد توهمی بر همه‌چیز مقدم شده است؟

قوانین فیزیک و شیمی البته درکی از رشد اقتصادی ندارند، درکی هم از این ندارند که انسان وجود دارد و تمدن بشر منتظر حل تمام مشکلاتش است تا بعد سراغ مشکلات محیط‌زیست برود. از دید این قوانین، عوامل موجود در یک طرف یک معادله تغییر بکنند، آن طرف معادله هم متفاوت می‌شود.

البته یک موضوع دیگر هم محدود به قوانین طبیعت است: تغییرات اقلیمی در علم، تغییر محدود قوانین فیزیک و شیمی است. در قوانین فیزیک، دما افزایش پیدا می‌کند، یخ ذوب می‌شود. سپس آب شیرین ناشی از ذوب یخ‌ها، به آب دریاها و اقیانوس‌ها وارد می‌شود و ترکیب شیمیایی نمک‌های آب تغییر می‌کند. نمک‌های آب تغییر کند، جریان‌های درون آب متفاوت می‌شوند و به عنوان مثال، گلف استریم از کار می‌افتد. گلف استریم از کار بیافتد، میانه زمین را آفتاب می‌سوزاند و اروپا یخ می‌بندد.

خیلی ساده، قوانین ساده فیزیک و شیمی، یا دو بعلاوه دو می‌شود چهار، مگر اینکه دو در کنار دو قرار نگیرد.

یک نفر دیگر سال‌هاست در دنیا نگاهی سرد همانند این قوانین دارد و می‌گوید تمدن بشر اصلا توان تحمل تغییرهای بزرگ اقلیمی را ندارد.

نام او گای مک‌پرسون است و هر کجا می‌ورد از بقیه می‌‌پرسد که آیا آماده انقراض بشر در حدود یک دهه دیگر هستید؟

 

مک‌پرسون و بحث انقراض انسان

زیست‌شناس و متخصص تکامل و استاد دانشگاه آریزونا است، ولی مک‌پرسون را بیشتر به عنوان چهره‌ای افراطی در موضوع تغییرات اقلیمی می‌شناسند. دهه‌هاست همراه خانواده‌اش از جامعه بزرگ‌تر کناره گرفته و یک محیط پایدار در سایه یک کوه برای زندگی خودشان درست کرده‌اند – همه‌چیز از انرژی‌های تجدیدپذیر می‌آید و در محیط نزدیک به آنها آماده مصرف می‌شود.

چرا؟ چون مک‌پرسون می‌گوید تمدن بشر با آتش بازی کرده و باخته. او می‌گوید افزایش گازهای گلخانه‌ای در اتمسفر زمین بزرگ‌ترین مخاطره ممکن بود، چون تعادل فراتر از ۱۱ هزار ساله دوره زمین‌شناسی هولوسن را بهم زده است و حالا طبعیت آنچه در دلش دارد عیان می‌کند.

زمین هم بیش از هر چیزی گازهای مخرب از جمله متان در اعماق خودش دارد که تحت قوانین فیزیک و شیمی، در تعادل دمایی پیشین زمین سر جای خودشان باقی می‌مانند یا اینکه یخ‌بسته و بی‌خطر و یا در دل آب باقی مانده‌اند.

نماد ترسناک تاییدکننده حرف‌های مک‌پرسون ذوب پرمافراست، برای اولین مرتبه بعد از آخرین عصر یخ‌بندان است. پرمافراست زمین‌های یخ‌بسته نزدیک به قطب شمال است و حالا ذوب آنها تایید شده. این زمین‌ها ذوب می‌شوند و آنچه از آخرین عصر یخ‌بندان در دل‌شان نهفته، می‌گندد و گاز متان پس می‌دهد. این به معنای نشت بین ۹۰ تا ۵۰۰ میلیارد تن گاز متان در کنار دیگر انواع گازهای گلخانه‌ای به جو زمین است.

مک‌پرسون می‌گوید فقط انسان نیست که کنترل مطلق تولید گازهای گلخانه‌ای را در دست دارد و او روزی را می‌بیند که گاز متان، در اتمسفر تا بدانجا انباشته شده که یک رعد، انفجاری به قدرت یک بمب اتمی روانه زمین می‌کند. متان یک گاز خطرناک گلخانه‌ای است: حداکثر ۲۰ سال بر جو باقی می‌ماند و بسته به اینکه چقدر در اتمسفر بماند، تا ۸۶ برابر دی اکسید کربن بر گرمایش زمین تاثیر می‌گذارد. ولی این گاز سریع آتش می‌گیرد. برای همین هم حجم بالای آن در جو می‌تواند بانی انقراض انسان و نابودی تمدن بشر باشد.

هرچند مک‌پرسون آدمی را گونه‌ای همانند دیگر جانوران می‌بیند و می‌گوید پس از کار افتادن فن‌آوری‌های امروزی در رویدادهای شدید آب و هوایی، باید منتظر انقراض انسان در کنار دیگر گونه‌های جانوری در اولین مراحل ششمین عصر انقراض بزرگ باشیم.

درحقیقت، مک‌پرسون یک تاریخ هم برای انقراض بشر مشخص کرده: در محدوده دهه ۲۰۳۰ میلادی، تمدن انسان در مقابل طبیعت به زانو درمی‌آید و سپس آدمی از کره خاکی محو می‌شود.

الان که این مقاله نوشته می‌شود، کمتر از ۱۳ سال به شروع این دهه باقی مانده است.

 

دنیای یک درجه سانتی‌گراد گرم‌تر

در ۲۰۱۶ میلادی و بنا به گزارش مشترک ناسا و نوآ، زمین برای سومین سال پیاپی، گرم‌ترین سال تاریخ معاصر خودش را گذارند و همین‌طور دمای میانگین زمین فراتر از ۱ درجه سانتی‌گراد گرم‌تر از میانگین دمای زمین در طول قرن بیستم میلادی بود.

این یک واقعیت علمی است، ولی هنوز تمامی جنبه‌های آن عیان نشده است.

مابین ۸ هزار تا ۱۵۰ هزار سال پیش، دمای میانگین زمین به ۱ درجه سانتی‌گراد از ۲ درجه سانتی‌گراد کاهش پیدا کرد. توسط انسان ولی تغییر کند دمای زمین سرعتی حیرت‌انگیز پیدا کرده: آدمی سرعت تغییر دمای زمین را ۱۷۰ برابر خواست طبعیت کرده و این یعنی تنها ۱۶ سال کافی است تا دمای زمین ۱ درجه گرم‌تر از میانگین قرن پیشین خودش باشد.

همین موضوع باعث می‌شود تا تمامی جنبه‌های این گرم‌تر شدن دما یک مرتبه عیان نشوند.

ولی بر پایه آنچه واقعا اتفاق افتاده: هم‌اکنون فراتر از ۲۰ میلیون نفر بر سطح زمین – بیشتر از هر زمانی بعد از جنگ جهانی دوم – آدم قحطی‌زده وجود دارد.

تعداد پناهجویان و آوارگان به فراتر از ۶۵ میلیون نفر رسیده است. این فراتر از هر زمانی بعد از جنگ جهانی دوم است و زیرساختی برای جابه‌جای و اسکان تمامی این افراد وجود ندارد. هرچند این رقم در مقابل احتمال جابه‌جایی میلیارد نفری آدمی در دنیایی گرم‌تر از ۳ درجه سانتی‌گراد، نقش می‌بازد.

در دنیای ۱ درجه گرم‌تر، منابع آب شیرین زمین دارند بتدریج ناپدید می‌شوند – دنیایی ۱ درجه گرم‌تر بانی محو یک سوم منابع آب شیرین دنیا در گذر ۸۵ سال می‌شود و مدیریت مصرف آب در بسیاری ملت‌ها وجود خارجی ندارد.

در کنار آن، یخ‌ها بر خشکی و بر سطح آب به سرعتی فراتر از پیش‌بینی‌ها ذوب می‌شوند. آنچه بر آب دریاها و اقیانوس‌ها ذوب می‌شود، آب تیره مقابل نور خورشید قرار می‌دهد و نور به‌جای منعکس شدن، توسط آب جذب می‌شود و آب را گرم‌تر از گذشته می‌کند.

همچنین، آنچه در خشکی‌ها ذوب می‌شود، به افزایش سطح آب دریاها و اقیانوس‌ها کمک می‌کند. هم‌زمان، آب گرم‌تر، حجم بیشتری به‌نسبت آب سردتر گذشته دارد. آب گرم‌تر همین‌طور اکسیژن کمتری در خودش نگه می‌دارد و دی اکسید کربن کمتری هم جذب می‌کند.

تمام این‌ها را باید به این واقعیت علمی اضافه کرد که هوای بالای آب اقیانوس‌ها گرم‌تر از هوای خشکی‌هاست. این به‌معنای طوفان‌های حاره‌ای مکررتر با قدرتی بسیار بیشتر از گذشته است.

دنیا فقط ۱ درجه گرم‌تر شده ولی درجه‌بندی قدرت توفان‌های زمین دارد بی‌اثر می‌شود و هم‌اکنون متخصص‌های هواشناسی بدنبال یافتن راهی هستند تا قدرت توفان‌های کنونی را توضیح بدهند.

تمام این‌ها بر گیاهان تاثیر می‌گذارند: رشدشان کندتر می‌شود و بیشتر از گذشته دی اکسید کربن تولید می‌کنند.

اکوسیستم دنیا بر اثر تمامی این‌ها، بهم ریخته: تا آنجا که فراتر از یک سوم تمامی گونه‌های جانوری در دنیا در حال مهاجرت از قلمروهای سنتی خودشان هستند.

در عین حال بعد از ۶۵ میلیون سال و پایان پنجمین عصر انقراض بزرگ که دایناسورهای غول‌پیکر را از صحنه زمین محو ساخت، تغییرات اقلیمی دست در دست نابودی خاک، افزایش آلودگی‌ها، گسترش شهرها و انباشت زباله‌ها در کنار دیگر موارد، ششمین عصر انقراض بزرگ زمین را شروع کرده است.

پیش‌بینی می‌شود دو سوم از تعداد موجودات زنده بر زمین تا ۲۰۲۰ میلادی کاسته بشود و این تنها سه سال پس از رسیدن زمین به ۱ درجه سانتی‌گراد است.

بسیاری از موجودات زنده زمین، از جمله انسان، در روزهای گرم از مشکلات تنفسی، سکته قلبی و یا خشک شدن بدن می‌میرند. در ۲۰۰۳ میلادی وقتی اروپا شاهد تابستانی ۲.۳ درجه سانتی‌گراد گرم‌تر بود، ۵۲ هزار نفر جان‌شان را از دست دادند.

هرچند انسان فعلا آسوده در آغوش فن‌آوری‌هایش، نگاهی از دور به واقعیت‌های کره خاکی خود دارد. ولی برابر همین فن‌آوری‌های در دسترس، انسان البته تنها یک کره زمین می‌شناسد.

هیچ کره یدکی جایی پنهان نکرده است تا بعد از نابودی این یکی، سراغ آن یکی برود.

 

پیش‌گویی تیره علمی‌تخیلی: زندگی قرون وسطایی ارباب و برده

مکس دیوانه، روایتی از دنیایی پست‌نرمال اقلیمی است: در این دنیا اول مردم بر سر انرژی و نفت جنگیدند، بعد بر سر آب و درنهایت برای غذا به جان هم افتادند. انفجارهای اتمی ماهیت اندام‌های بشر را متفاوت ساخت.

و در استرالیایی که کوچک‌ترین شباهتی به وضعیت کنونی این سرزمین ندارد، در دل صحرایی بی‌کران و درگیر رویدادهای شدید آب و هوایی که مثالش غریبه است برای آدم امروزی، چند ارباب آنچه باقی مانده را به چنگ گرفته‌اند و هرچه از تمدن بشر باقی مانده، اسیر و برده خودشان کرده‌اند.

تصویر قرون وسطایی مکس دیوانه، شبیه است به آنچه دیگر آثار علمی‌تخیلی جلوی دید آدمی قرار می‌دهند:‌ تمدن بشر از پا افتاده، دموکراسی نابود شده و گسترش فن‌آوری‌ها بی‌ثمر مانده است. طبعیت تبدیل به صحرایی مهلک شده و یا آنچه هست، کوچک‌ترین شباهتی با تصویرهای آشنای قدیم زمین ندارد.

ولی آنچه از آینده زمین و تغییر اقلیم در این مدل علمی‌تخیلی‌های سیاه دیده می‌شود، فقط داستان نیست و همین‌الان هم در دولت‌های ضعیف‌تر زمین مشهود است:‌دولت سوریه، خشکسالی بزرگ هلال صاحلخیز را دوام نیاورد، فراتر هشتصد هزار نفر از روستاها به شهرها رانده شدند و بر این وضعیت، فراتر از یک میلیون آواره عراقی سنگینی کرد.

مردم فقیرتر باید بر سر نان و آب با هم به رقابتی تنگ دست می‌زدند و عاقبت شکم‌های تشنه و گرسنه به صداهای بلندی تبدیل شدند که در گذر پنج سال، یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌های جهان را تبدیل به ویرانه‌ای ناآشنا ساخت.

سومالی و یمن هم راهی مشابه را پیش گرفتند. دیکتاتورها یکی بعد از دیگری در بهار عربی سرنگون شدند، ولی به‌جایشان امیدواری نیامد. بلکه کمبودها بیشتر شدند و سوءمدیریت بیشتر خودش را عیان ساخت.

پنتاگون در این میانه سال‌هاست فهرستی از کشورهای در حال سقوط به‌خاطر کمبود آب، غذا و منابع را جمع‌آوری و وضعیت آنان را زیرنظر می‌گیرد.

پنتاگون آشکارا هم تغییرات اقلیمی را یک خطر امنیتی بسیار جدی تلقی می‌کند و پیش‌بینی‌ می‌کند که ارتش و دولت امریکا در گذر زمین به دنیای ۵ درجه سانتی‌گراد گرم‌تر از کار می‌افتند. دیگر دولت‌ها و ارتش‌ها زودتر یا دیرتر از آن، سقوط کرده‌اند.

 

تغییر گام به گام از ۱ تا ۳ درجه‌ی اجتناب‌ناپذیر

همین‌الان و هر روز، معادل ۴۰۰ هزار انفجار اتمی صورت گرفته بر شهر هیروشیما، گرما در جو زمین انباشت می‌شود. علت اصلی هم فعالیت‌های بشر، بخصوص صنعت سوخت‌های فسیلی است.

این را بیل مک‌کیبن نوشت، وقتی در هفته‌نامه ملت (The Nation)، مردم را دعوت به این کرد تا در صدمین روز دولت دونالد ترامپ به خیابان‌های واشنگتن و دیگر شهرها بیایند و درخواست اقدامی جدی‌تر در موضوع تغییرات اقلیمی بدهند.

مک‌کیبن بود که اولین کتاب عامه‌پسند در امریکا را در موضوع تغییرات اقلیمی در دهه ۱۹۹۰ میلادی منتشر ساخت، یک مبارز نام‌آشنای این زمینه است. آن زمان البته فکر می‌کرد با نوشتن و فرهنگ‌سازی دنیا تغییر می‌کند. کتابش پرفروش شد و کتاب‌های بعدی‌اش هم پرفروش شدند، ولی حالا او فهمیده باید دست به عمل زد و تنها با حرف مبتنی بر علم و تحقیق، نمی‌شود تغییری خلق کرد.

برای عمل کردن هم او در کنار دیگر فعال‌های جنبش مردمی تغییرات اقلیمی، ۳۵۰ دات اورگ را شروع کرده است. هدف این سازمان ساده است: اینکه بتوان گروه‌های کوچک مردم را در هر کجای جهان به آگاهی مجهز کرد و وسایل اعتراض مثل پوستر و پلاکارد دست‌شان داد و وقتی آنها اعتراض می‌کنند، در این مورد در شبکه‌های اجتماعی جنجال به پا کرد.

ولی مک‌کیبن به همین محدود نشده است:‌ مرتبط می‌نویسد و در ۲۰۱۲ میلادی در مجله رولینگ‌استون از سه عدد تغییرات اقلیمی نوشت.

او اول توضیح داد که ۲ درجه سانتی‌گراد از کجا وارد بحث گروه هفت کشور صنعتی شد و سپس به بحث سیاستمدارها رافت یافت و اینکه برای نرسیدن به این عدد، از سال ۲۰۱۲ به بعد و در طول قرن بیست و یکم میلادی زمین و انسان همراه همدیگر نباید بیشتر از معادل ۵۶۵ میلیارد تن دی اکسید کربن تولید کنند گفت. بعد توضیح داد که چطور صنعت سوخت‌های فسیلی برنامه تولید ۲ هزار و ۷۹۵ میلیارد تن دی اکسید کربن – ۵ برابر حد مجاز نرسیدن به ۲ درجه را – را همین‌الان ریخته است.

نام ۳۵۰ هم اشاره به حد مجاز دی اکسید کربن در اتمسفر زمین دارد: آن‌طور که ناسا می‌گوید، برای ۶۵ هزار قرن گذشته یا معادل ۶۵۰ هزار سال گذشته، تنها کمتر از ۳۰۰ ذره دی اکسید کربن در اتمسفر زمین وجود داشت. تعادلی که به تمدن بشر اجازه رشد داد. ولی از دهه ۱۹۵۰ میلادی به ناگهان تعداد این ذره‌ها در شیبی فزاینده افزایش پیدا می‌کند.

در ۲۰۱۶ میلادی، تعداد این ذره‌ها از ۴۰۰ گذشت. امسال، تعدادشان برای چند ساعت از ۴۱۰ گذشت و پیش‌بینی می‌شود وقتی تعداد این ذره‌ها دو برابر تعدادشان در اوج عصر صنعتی شدن در قرن نوزدهم برسد – یعنی از ۲۸۰ به ۵۶۰ برسند – قطب شمال دیگر عاری از یخ خواهد شد.

حد مجاز ۳۵۰ است: حدی که موجودات زنده از جمله انسان در آن می‌توانند زنده بمانند و به شکوفایی گروه جانوری خودشان ادامه بدهند. اگر امروز معجزه‌ای رخ بدهد و دیگر انسان تا پایان این قرن حتی یک ذره دی اکسید کربن به اتمسفر نفرستد، دمای زمین همچنان تا ۶۰ سال دیگر گرم‌تر می‌شود و به ۱.۵ درجه سانتی‌گراد می‌رسد. ولی سپس بتدریج دما و تعداد ذره‌های دی اکسید کربن برای نسل‌های بعدی به کمتر از ۴۰۰ کاهش پیدا می‌کند.

مک‌کیبن البته در موضوع امن بودن آستانه ۲ درجه سانتی‌گراد هم معترض است و می‌گوید، مثل این می‌ماند که در بازی رولت روسی، یک فشنگ در یک ششلول بگذاری و امیدوار باشی وقتی به کله‌ات شلیک می‌کنی، یکی از ۵ تا جای خالی فشنگ باشد و درجا نمیری. او امیدش را مدت‌هاست به سیاستمدارها از دست داده و تنها شمع امید ذهنش مردم هستند که کاری بکنند.

از دید او، تغییرات اقلیمی جنگ جهانی سوم است که قلمرو فیزیکی بشر را ۶۷ سال است کوچک‌تر می‌کند: یخ‌ها ذوب می‌شوند و خشکی‌ها به زیر آب می‌روند و آدمی مکرر در حال باخت و عقب‌نشینی است.

یک موضوع فقط در دید دانشمندان ثابت است: تا ۲ درجه سانتی‌گراد اگر آدمی بجنبد، می‌شود تغییرات اقلیمی را مهار کرد. وقتی انسان از این آستانه بگذرد، دیگر ۳ درجه و ۴ درجه و ۵ درجه و ۷ درجه و ۱۰ درجه سانتی‌گراد، اجتناب‌ناپذیر هستند.

 

زمینی ۱، ۲، ۳ و ۶ درجه سانتی‌گراد گرم‌تر

مک‌پرسون می‌گوید دهه ۲۰۳۰ میلادی، یک تحقیق تازه می‌گوید تا سال ۲۱۰۰ میلادی، ولی زودتر یا دیرتر، تیک تاک ساعت زمین را به‌سمت دنیایی پیش می‌برد که هفت درجه سانتی‌گراد گرم‌تر از عصر صنعتی‌ شدن در اواخر قرن نوزدهم میلادی باشد.

۱ درجه سانتی‌گراد: دنیایی است که هم‌اکنون در آن زندگی می‌کنیم. سرعت بالای تغییر اقلیم، هنوز به تمامی ویژگی‌های آب، خاک و اتمسفر نرسیده است. ولی هر شبکه خبری معتبری را که تماشا کنید، خبرهای تغییرهای شدید آب و هوایی را در سرتاسر زمین می‌توان پیدا کرد.

۱.۵ درجه سانتی‌گراد: هدف پیمان پاریس است. پیمان پاریس برنامه‌های داوطلبانه ملت‌های جهان برای مهار تغییرات اقلیمی است. سازمان ملل ناظر بر این برنامه است و این سازمان می‌گوید حتی اگر ۱۰۰ درصد این برنامه‌ها طبق زمان‌بندی‌شان اجرا هم بشوند، رسیدن به آستانه ۳ درجه سانتی‌گراد در ۲۱۰۰ میلادی، اجتناب‌ناپذیر است.

اگر کشورهای جهان امسال تا حداکثر ۳ سال دیگر، مصرف کربن خودشان را بشدت کاهش ندهند – مابین ۳۰ تا ۱۰۰ درصد – اتمسفر زمین به‌اندازه کافی گازهای گلخانه‌ای جمع می‌کند تا ۱.۵ درجه حتمی بشود. از امروز، کمتر از ۱۴ سال وقت است تا اتمسفر به‌اندازه آستانه ۲ درجه گازهای گلخانه‌ای درون خودش جمع کند. موارد پیش‌بینی نشده، همانند آتش‌سوزی در منابع طبیعی یا ذوب پرمافراست، می‌توانند این زمان را کمتر از پیش‌بینی محدود به تولید گازهای گلخانه‌ای بشر کنند.

۲ درجه سانتی‌گراد:‌ وقتی زمین به آستانه ۲ درجه سانتی‌گراد برسد، تا یک سوم گونه‌های زنده در آب، خشکی و هوا منقرض شده‌اند، سرعت انقراض گونه‌ها بدین شکل برابر داده‌های صندوق جهانی طبعیت می‌شود.

آدمی در روزهای گرم تابستان شاهد مرگ گستره مردمانش است، باید با دنیایی کنار بیاید که در آن زنبور عسل وجود ندارد. پرنده‌ها و دیگر جانوارها، شبیه به انسان در ساعات گرم روز دچار تنگی نفس یا سکته قلبی می‌شوند و می‌میرند. مرگ در تابستان، مشابه آنچه دو سالی است در آسیای جنوبی، بخصوص در هندوستان و پاکستان اتفاق می‌افتد، حالا وضعیت عمومی زمین است:‌ هوای گرم‌تر افراد کهنسال و بچه‌ها را با خودشان به قبرستان می‌برد. کشاورزان بر اثر کمبود آب، دچار بیماری‌های مختلف می‌شوند و محصول‌شان دستخوش رویدادهای شدید آب و هوایی، نتیجه کمتری هر مرتبه نسبت به کشت قبلی عمل می‌دهد.

نیاز به خنک نگه داشتن هوا و یا گرم نگه داشتن هوا در رویدادهای شدید آب و هوایی، بر مصرف انرژی انسان بشدت افزوده است. زیرساخت‌های تمدن بشر الزاما در همه‌جا جوابگوی این سطح مصرف نیست. هر مرتبه برق قطع بشود، آدم‌های بیشتری می‌میرند.

۳ درجه سانتی‌گراد اجتناب‌ناپذیر: در سه میلیون سال پیش بود که زمین در آستانه ۳ درجه سانتی‌گراد قرار داشت. سطح آب دریاها و اقیانوس‌ها ۲۵ متر بالاتر از سطح کنونی‌اش بود. در نیمکره شمالی یخ بر خشکی وجود نداشت و در شمالگان جنگل رشد می‌کرد.

این آینده‌ای اجتناب ناپذیر برای مابین سال‌های ۲۰۵۰ تا ۲۱۰۰ زمین است، اگر زودتر از این این آینده محقق نشود.

زمین ۳ درجه گرم‌تر یا آنچه برابر طرح‌های موجود ملت‌های جهان تا ۲۱۰۰ میلادی اجتناب‌ناپذیر است، توفان‌های حاره‌ای دارد که قدرت‌شان برای انسان قرن بیستمی ناآشنا است. تا ۴۰ درصد جنگل‌های بارانی مرده‌اند و گیاهان بسیار کمتر از گذشته قدرت جذب دی اکسید کربن دارند.

آب دریاها و اقیانوس‌ها هم توان خودشان در جذب دی اکسید کربن را از دست داده‌اند. این به معنای انباشت بیشتر گازهای گلخانه‌ای است و تمامی این‌ها بر روی هم، کشاورزی را تبدیل به عملی غیر ممکن می‌کند، هرچند در محیط‌های حفاظت شده مثل غارها می‌توان قارچ کشت کرد یا می‌توان به شکل محدود، حشره پرورش داد. ذخایر آب طبیعی، خاک مرغوب و هم‌چنین آب و هوای قابل‌اعتماد برای کشت امروزی محصول، دیگر وجود ندارند یا آن‌قدر کافی نیستند تا غذای همه مردم را تامین کنند.

مارک ماسلین در کتاب «گرمایش جهانی، یک معرفی خیلی کوتاه» در انتشارات دانشگاه آکسفورد، می‌گوید هر کدام از ذخایر یخ دنیا چه معنایی برای افزایش سطح آب دریاها و اقیانوس‌ها دارند.

او می‌نویسد یخچال‌های طبیعی ذوب بشوند، ۰.۳ متر، یخ لایه غربی قطب جنوب ذوب بشود، ۸.۵ متر، ذوب گرینلند ۷ متر و با ذوب یخ لایحه شرقی قطب جنوب ۶۵ متر بر سطح آب دریاها و اقیانوس‌ها افزوده می‌شود.

یخ درون آب که ذوب بشود البته تاثیری بر سطح آب دریاها و اقیانوس‌ها نمی‌گذارد. ولی ذوب یخ وقتی از خشکی‌ها به آب اضافه شود، شکل سواحل را تغییر می‌دهد.

۴ درجه سانتی‌گراد: زمین در راه ۴ درجه سانتی‌گراد – که صنعت سوخت‌های فسیلی در دهه ۲۰۱۰ میلادی برنامه خو گرفتن به آن را کشیده بود – فاقد جنگل‌های بارانی است. انسان هم همانند دیگر موجودات دست به مهاجرت‌های گروهی زده و میلیاردها انسان از سواحل دورتر می‌شود تا سرپناهی پیدا کنند.

سواحل زمین دیگر با نقشه‌ها تطبیق ندارد و بر خشکی‌ها و آب‌های زمین دیگر یخی وجود ندارد. وقتی از ماهواره‌ها نگاه کنید، جنگلی بر خشکی‌ها نمی‌بینید و به جای سبزی، تنها تنوع زرد و قهوه‌ای بر گستره صحراها و کوهستان‌های سرتاسر کره خاکی دیده می‌شود.

شهرهای بزرگ گذشته یا به زیر آب رفته‌اند یا جزیره شده‌اند. دو قطب زمین فاقد یخ است و سطح آب دریاها و اقیانوس‌ها قرار است تا حدود ۵۰ تا ۹۰ متر بالا بکشد. پرمافراست تقریبا ذوب شده و تا ۵۰۰ میلیارد تن دی اکسید کربن به اتمسفر فرستاده است.

وقتی ۵۵ میلیون سال پیش زمین فراتر از ۴ درجه سانتی‌گراد گرم‌تر از امروز بود، بر زمین‌های شمالگان سوسمار زندگی می‌کرد و اگر انسانی بر آینده نزدیک زمین باقی مانده باشد، حتی در شمال سیبری، شمال کانادا و کشورهای اسکاندیناوی در روزهای گرم تابستان در فضای بسته از شدت گرما می‌میرد.

۶ درجه سانتی‌گراد: هرچه زمین به ۶ درجه سانتی‌گراد نزدیک‌تر می‌شود، به ۲۵۰ میلیون سال پیش شباهت بیشتری پیدا می‌کند: تا ۹۵ درصد موجودات زنده دیگر وجود ندارند. برخی از حشرات، سخت‌پوستان و قارچ‌ها می‌توانند بر خشکی زندگی کنند. گاز متان که از دل دریاها و اقیانوس‌ها و همین‌طور از سطح زمین بیرون می‌زند، در جو زمین انباشته شده و یک رعد می‌تواند باعث انفجاری قوی‌تر از یک بمب اتم باشد. تمدن بشر دیگر وجود ندارد. در بهترین حالت ممکن، شاید انگشت‌شمار انسان‌هایی زنده باقی مانده باشند، ولی دنیایشان شباهتی به آنچه امروز می‌بینیم، ندارد و زندگی‌شان شبیه به زندگی انسان در سیاره‌هایی چون مریخ و یا زهره است.

هرچه زمین به آستانه ۷ درجه سانتی‌گراد نزدیک‌تر می‌شود، بیشتر شبیه به سیاره زهره و مریخ می‌شود تا کره آبی و سبز رنگی باشد که امروزه فضای امن زندگی انسان است. اگر برنامه صنعت سوخت فسیلی، صنعت کشاورزی و دامداری، صنعت حمل و نقل و برنامه‌های دولت‌ها برای رشد اقتصاد و رشد پایان‌ناپذیر جمعیت مطرح بشود، زمین ۷ درجه سانتی‌گراد گرم‌تر، یک آینده واقعی است.

 

زندگی در نبود، بیمه، دولت یا اینترنت

انسان امروزی به برندها عادت دارد و به تبلیغات. ساده نیست تا تبلیغ را از واقعیت زندگی جدا کرد. مثال بارزش اینکه می‌گویند علم هنوز به تصمیم قطعی در مورد نقش انسان در تغییرات اقلیمی نرسیده است. در حقیقت، حداقل ۹۷ درصد تمام مقاله‌های علمی نوشته شده در چهار دهه اخیر، می‌گویند که تغییرات اقلیمی به‌خاطر فعالیت انسان است.

به حرف بیشتر رسانه‌ها باشد، کسی اطمینانی ندارد ولی کافی است سراغ موسسه‌های تحقیقاتی، دانشگاه‌ها و استادهای نام‌آشنا علوم مرتبط به این تغییرات بروید که دیگر صحبت شک نیست، بلکه بحث تیک تاک ساعت مطرح است تا چطور بشود این تغییرات را مهار کرد و روند آن را معکوس ساخت.

اگر زمان از دست برود، مثال ریزگردها در کل دنیا تکرار می‌شود.

در ایران سال ۱۳۹۶ ریزگردها تبدیل به مثال این شده‌اند که چطور در کوتاه‌مدت، فن‌آوری انسان در مقابل طبعیت به زانو درمی‌آید. زمان کافی بگذارد،‌ فن‌آوری انسان در بلندمدت از کار می‌افتد.

یعنی از تلفن‌های همراه تا اینترنت تا حمل و نقل از کار می‌افتند. وقتی اینترنت، ماشین، کشتی و یا قطار از حرکت بیافتد، وقتی هواپیماها نتوانند پرواز کنند، اتفاق جنگ جهانی دوم تکرار می‌شود.

آلمان نازی تجهیزات کافی و نیروی نظامی داشت تا از سرتاسر اروپا جمع کند و به آلمان پس بفرستد تا با متفقین بجنگد. ولی بدون نفت، این تجهیزات کارکردی نداشتند.

آدم امروزی، شبیه به یک نازی مغرور به فن‌آوری‌هایش است. فکر می‌کند هوا هرچه هم گرم‌تر بشود، می‌شود با زدن یک کلید، خانه و محیط کار و ماشین را خنک کرد. ولی تمامی فن‌آوری‌های امروزی وابسته به زیرساخت‌هایی هستند که تحمل رویدادهای شدید آب و هوایی، از جمله هوای خیلی گرم و خیلی سرد را ندارند.

فن‌آوری نباشد، ارتباطات نیست. این دو نباشند، چه فرقی است بین دمشق یا تهران یا واشنگتن؟ هر سه به سرعت امکانات موجودشان مصرف می‌شود و آدمی تنها می‌ماند که بر سر یک لقمه غذا و یک قطره آب، با بقیه بجنگد. دولت دیگر وجود نخواهد داشت، شرکت‌های بزرگ، مثل شرکت‌های بیمه، از کار می‌افتند.

آخر آدمی بدون دولت، بیمه، اینترنت، تلفن همراه و ماشین‌های جورواجورش، چطور می‌تواند زنده باقی بماند؟

 

شبیه به پیش‌گویی‌های مذهبی: خون‌بهای گناه

مذهب‌های مختلف، از جمله بخش‌هایی از اسلام و مسیحیت، آینده‌ای تاریک برای آدمی پیشگویی کرده‌اند. اسلام شیعه دوازده امامی از این می‌گوید که آب و غذا کم می‌شود، رقابت برای منابع بالا می‌گیرد، زلزله‌ها و توفان‌های هولناک تمدن را آشفته خود می‌کنند و آدمیان مشغول جنگ بر سر آنچه باقی مانده هستند، تا منجی بیاید و خون زمین را بردارد. بعد از آنکه خون‌بهای گناهان پرداخت شد، آنچه از آدمیان باقی مانده‌اند، تا آخرالزمان باقی بمانند و به صد درصد علوم دست پیدا کنند.

منجی را البته یک زن مسوم می‌کند و می‌میرد تا امامان مرده از دل خاک بیرون بیایند و آنچه حق‌شان است، حکومت کنند. همین اسطوره مذهبی از این می‌گوید که فن‌آوری – سلاح‌های – آدمیان با ظهور منجی از کار می‌افتند.

هرچند در وضعیت کنونی زمین، منجی آرزویی محال به‌نظر می‌رسد و این روایت هم به اندازه داستان مکس دیوانه، اعتباری علمی ندارد. ولی مدل‌های کنونی آزمون‌های واقعی در جهان می‌گویند که پیش‌گویی‌های مذهبی تنها تاریکی بیشتری همراهشان به دنیای پست‌نرمال اقلیمی می‌آورند.

وزارت امور خارجه آلمان، اخیرا از یک اتاق فکر خواست تا موضوع کمبود منابعی همانند آب و غذا را در سوژه گسترش گروه‌های افراطی مذهبی بررسی کند. نتیجه گزارشی به زبان انگلیسی است که می‌گوید تغییرات اقلیمی و گسترش عضویت در گروه‌هایی همانند داعش و یا بوکو حرام ارتباطی مستقیم با همدیگر دارند.

همان‌طور که اقلیم آشنا به سرزمینی ناشناخته تبدیل می‌شود، فقر گسترش پیدا می‌کند. قیمت‌ها بالا می‌رود، چون عرضه کاهش پیدا می‌کند ولی تقاضا همچنان بالاست، بخصوص که سیاره زمین شاهد افزایش جمعیت آدمیان خود است.

فقر که بیشتر می‌شود، سوءمدیریت افزایش پیدا می‌کند و فساد به بدنه‌های همین‌الان متزلزل دولت‌های ضعیف‌تر رخنه می‌کند. نتیجه بی‌ثمری دولت‌هاست در سرزمین‌هایی که شاهد جنگ هم هستند. افغانستان، سوریه، بخش‌های غربی افریقا مثال بارز همین روند هستند که مرتب تکرار می‌شود.

گروه‌های افراطی به زور سنت‌ها و مذهب، طرفدار جمع می‌کنند و بتدریج جای دولت را می‌گیرند. سپس منابع موجود را عادلانه توزیع نمی‌کنند. بلکه تبعیض در مقابل کسی می‌گذارند که طرفدار آنهاست و آنکه نیست.

آنکه طرفدار و پیرو و عضو طریقت آنان نیست، آب و غذای کمتری نصیبش می‌شود. همچنین امکان فعالیت‌های اقتصادی کمتری به نامش می‌شود. چون همه‌چیز بایستی از آب‌باریکه مذهب عبور کند تا بدست مردمان برسد.

تغییر اقلیم بر قدرت این گروهک‌ها می‌افزاید. گروهک‌هایی که همدیگر را قبول ندارند و مرتب به جنگ همدیگر مشغول هستند. چیزی شبیه به آنچه دنیای مکس دیوانه نشان مخاطبش می‌دهد در واقعیت مذهبی دنیای پست‌نرمال نهفته است.

 

صحبت بچه‌ها نیست، حرف خودمان است

ده سال، بیست سال و پنجاه سال دیگر دنیا چه شکلی است؟

آینده هنوز به زمان حال نرسیده، جوابش را کسی نمی‌داند. ولی پیش‌بینی‌های رایانه‌ای، حدس‌های خودشان را می‌زنند و واقعیت‌های علمی هم سر جای خودشان هستند. یک واقعیت این است که اقلیم، شرایط دراز مدت آب، خشکی و جو زمین است. این شرایط دراز مدت، به تعداد بی‌شماری عوامل مختلف وابسته است.

حالا، در دنیایی که فقط یک درجه سانتی‌گراد گرم‌تر شده، گذشته آشنای بشر دیگر به هیچ‌ عنوان پیش‌گوی آینده نیست. الان که این مقاله نوشته می‌شود، در بهار کانادا، برف می‌بارد. امریکای شمالی را سیلاب فرا گرفته. تصویرهای ماهواره‌ای ناسا از شمال تا جنوب زمین، آتش‌سوزی‌های گسترده نشان بشر می‌دهند. آدمی منتظر جدا شدن گستره‌ای یخ از قطب جنوب به اندازه ویلز در انگلستان است که به تنهایی، سطح آب‌های دریاها و اقیانوس‌ها را یک سانتی‌متر بالا می‌کشاند.

کسی دقیق نمی‌داند در چه سالی زمین آستانه ۱.۵ یا ۲ یا ۳ درجه را رد خواهد کرد. ولی تمامی پیش‌بینی‌های رایانه‌ای یک حرف ساده را می‌زنند: زمان چندانی باقی نمانده است. بعد از آن حرکت تند تمدن بشر در سراشیبی سقوط را با سرعتی دیوانه‌وار طی خواهد کرد.

در همین زمان کوتاه، انسان میانگین بر زمین بایستی تا ۸۵ درصد از مصرف گازهای گلخانه‌ای خود بکاهد. یعنی گوشت نخورد، ماشین شخصی نداشته باشد، خانه‌اش را کوچک کند، بچه‌دار نشود، هواپیما سوار نشود، سعی کند از خانه کار کند و تازه بیشتر از چهار روز در هفته کار نکند.

دولت‌ها باید در اولین فرصت ممکن – لطفا همین الان – مصرف کربن خودشان را به صفر برسانند. کربن در تمامی این مقاله یک واحد سنجش است: دی اکسید کربن واحدی است برای سنجش انواع و اقسام گازهای گلخانه‌ای که آدمی تولید می‌کند. یعنی آدم فقط نباید نفت و گاز را کنار بگذارد، بلکه باید همه‌چیز – واقعا همه‌چیز – تغییر کند تا زندگی و تمدن بشر امکان امتداد پیدا کند.

صحبت از تغییرات اقلیمی که می‌آید، مکرر می‌گویند نسل‌های بعدی را باید نجات داد. واقعیت خیلی ساده‌تر است و می‌گوید که بایستی نسل کنونی را نجات داد تا بعد بتوان کمکی به نسل بعدی کرد.

در بررسی پیش‌بینی‌های رایانه‌ای می‌گویند اگر ملت‌ها کاری بکنند، یا اگر به روال مرسوم فعالیت بکنند (business as usual). اولی زمین را در کمتر از ۹ دهه، به ۳ درجه سانتی‌گراد می‌رساند یا در ۲ درجه محدود می‌کند. دومی زمین را تا ۷ درجه گرم‌تر می‌کند. اختلاف این دو گزینه، ۴ تا ۵ درجه سانتی‌گراد است، ولی این تفاوت ممکن با ناممکن خواهد بود.

همین موضوع پیام ساده قوانین فیزیک و شیمی است: یا دو در کنار دو قرار می‌گیرد و تبدیل به چهار می‌شود. یا اینکه آدمی از انگشت‌شمار سال‌های باقی مانده سود می‌برد و نمی‌گذارد دو در کنار دو قرار بگیرد. در هر دو حالت آینده‌ای سخت در انتظار بشر است، ولی می‌توان جلوی انقراض انسان را در طول زندگی آدم‌های هم‌اکنون زنده بر زمین گرفت.