حدودا یک هفته مانده به انتخابات، شماره‌ی جدید «جن و پری» آماده‌ی انتشار بود. اما با توجه به جو کامل سیاسی اینترنت، این تصمیم گرفته شد تا مجله چند روزی دیرتر منتشر شود و یک متن آگهی بر روی سایت آمد که تا آخر خرداد ماه‌نامه به روز خواهد شد و شماره هم برای «اردیبهشت/ خرداد» ماه خواهد بود. اما بعد از انتخابات، با جو آشفته‌یی که وجود داشت و ناآرامی همه‌ی ماها بر سر اتفاقاتی که افتاده بود و به احترام همه‌ی کسانی که در این ناآرامی‌ها آسیب دیده بودند، انتشار مجله باز هم به تاخیر افتاد و سرانجام اکنون شماره‌ی جدید «جن و پری» را می‌توانید بر روی نت بخوانید.

  

مطلب‌های سودارو در این شماره‌ی «جن و پری»:

 

یک – مصاحبه با خانوم دکتر پروین سلاجقه

  

بعد از نمایش‌گاه کتاب اردیبهشت ماه تهران بود که تلفنی خبردار شدم که کتاب «امیرزاده‌ی کاشی‌ها» که خانوم سلاجقه بر روی نقد شعرهای احمد شاملو کار کرده‌اند، جزو کتاب‌هایی‌ست که وزارت ارشاد دستور داده تا از نمایش‌گاه جمع کنند. به لطف میترا الیاتی توانستم تلفنی با خانوم سلاجقه صحبت کنم و نتیجه‌ی آن گفت‌وگوی تلفنی، مصاحبه‌یی است که در این شماره‌ی مجله می‌خوانید. وقتی تلفن را قطع کردم و فایل‌های مصاحبه را ریختم روی هارد و مطمئن شدم کیفیت صدا خوب است، نشستم و چند لحظه فکر کردم به واقعیتی که شنیده بودم، حرف‌های خانوم سلاجقه که شنیده بودم، روز غمگینی گذشت. مصاحبه را بخوانید تا بدانید اهالی فرهنگ ما چه روزهایی را گذرانده‌اند.

 

دوم – گزارش کتاب اردیبهشت ماه

  

قرار بود من این گزارش را اصلاح کنم. قرار بود بخش‌ خرداد ماه را هم اضافه کنم و مطلب‌هایی اضافه شود. ولی وضعیت آشفته‌ی روحی من اجازه‌ی این کار را نداد. حالا که متن گزارش کتاب را می‌بینم، فکر می‌کنم چقدر پرانرژی، امیدوار بودم به همه‌ی چیزی که داشت اتفاق می‌افتاد.

 

سوم – مروری بر رمان «دو قدم این ور خط» نوشته‌ی احمد پوری

  

این مطلب را نوشته بودم تا در شماره‌ی فروردین «جن و پری» منتشر شود. اما آن شماره شد ویژه‌نامه‌یی برای خانوم سیمین بهبهانی و مطلب ماند برای شماره‌ی بعدی و حالا با تاخیری دو ماهه، مطلب هزار و سیصد کلمه‌یی‌ام را می‌توان خواند.

 

چهارم – مروری بر رمان «صورتک‌های تسلیم» نوشته‌ی محمود ایوبی

  

این رمان من را متحیر کرد. وقتی رمان را تمام کردم سر هضم کردن نوشته‌یی که خوانده بودم چهل و هشت ساعت گیج می‌خوردم و یک مشت مسکن خواندم. روایتی قوی و لایه‌لایه که خواننده را میخکوب خود می‌کند. نمی‌دانم چرا این رمان دیده نشد و درباره‌ی آن حرفی نخواندم. در هر صورت، متن حدودا دو هزار کلمه‌یی سودارو درباره‌ی این رمان را حتما بخوانید و این رمان عجیب و غریب را امتحان کنید.