خبر خوشحال کننده‌یی روی صفحه‌ی مانیتورم نقش بست: ابلاغ کرده‌اند 285 عنوان کتاب از بلاتکلیفی – یا به قول ما توقیف – دربیایند و به بازار نشر عرضه بشوند. خبر دیگر این بود که کتاب‌هایی که در ژانرهای مشخصی مثل نقد ادبی و دفاع مقدس به ارشاد می‌رسند، باید بعد ده روز از دریافت، مجوزشان صادر بشود، مگر این‌که تا آن موقع خانه‌ی کتاب نظری دیگر داده باشد.

البته هنوز فهرستی از این 285 عنوان ِ خوش‌شانس ارائه نشده که بدانیم کدام کتاب‌ها از بلاتکلیفی درآمده‌اند. ولی می‌شود به خاطر این خبر خوب، حرف‌هایی از بلاتکلیفی‌هایی را گفت که خیلی وقت است ته دل یکی مثل من مانده.

بلاتکلیفی‌هایی که توی ذهن من هست. که تا کی باید دولت‌ها عوض بشوند، وزیری بیاید به جای دیگری،‌ یک معاون جدید برای بخش کتاب معرفی بشود و معاون جدید وعده‌هایی بدهد، ابلاغیه‌هایی مشخص بکند و کارهایی انجام بشود و بعد من ِ مولف هم‌چنان حیران و بلاتکلیف سر جای خودم باقی بمانم؟

چرا ما نباید یک قانون مشخص و معین و دقیق در مورد آماده‌سازی، انتشار و پخش کتاب در ایران چاپ داشته باشیم که همه‌ی موارد موردنظر کار در این مقوله را نوشته باشد و در دست‌رس همه باشد؟ چرا باید همه‌اش نگران این باشیم که حالا وزیر عوض شده،‌ حالا معاون وزیر عوض شده، حالا سلیقه‌ها عوض می‌شود، حالا چه کار بکنیم؟

کار کتاب که کار یک روز و دو روز نیست. کاری‌ست که باید ماه‌ها و بعضی موارد سال‌ها بر رویش سرمایه‌گذاری بکنی و بعد کتابی را آماده و به نشری بسپاری. با دست‌خط وزیر مگر چه چیزی عوض می‌شود؟ چرا وزیرتان دست‌خط نمی‌دهد که بیایند یک قانون تدوین کنند و برای تصویب به مجلس بسپارند و مجلس کار خودش را انجام بدهد و یک قانون داشته باشیم که به من چهارچوب‌ها و مرزها و موارد کاری‌ام را مشخص نشان بدهد. سردرگم و بلاتکلیف دو واژه‌ی همیشگی کار در شرایط ابلاغیه‌یی امروز برای من ِ مولف باقی مانده‌اند.

البته زمان دکتر مهاجرانی کارهایی شد. قانونی آماده شد که هیچ‌وقت متن کامل‌اش منتشر نشد. هیچ‌وقت هم به جلسه‌ی هیات دولت نرسید. هیچ‌وقت هم به مجلس نرفت. هیچ‌وقت هم در دست‌رس ماها قرار نگرفت. الان فکر می‌کنم که اگر آن موقع، یعنی حدود ده دوازده سال پیش، این «قانون» تدوین و تصویب شده بود، حالا همین جوری روی هوا یک دفعه نشرهای مهم کنار گذاشته نمی‌شدند. روی سلیقه کتاب‌های مجوز نمی‌گرفتند و لغو مجوز نمی‌شدند. کار به این‌جا نمی‌رسید که هر کتابی را به هیچ دلیلی از نمایش‌گاه کتاب تهران جمع کنند. نمی‌شد همین جوری الکی یقه‌ی یکی را گرفت که چرا... و چرا...

و چرا؟

این 285 تا مجوز نشرشان را گرفته‌اند، ولی بعد از این‌ها چی؟